آریا بانو - هفت صبح / اطراف داوود جمعیت موج میزد و مردم اورژانس را خبر کرده بودند.همان جا پزشک اورژانس به من گفت ...
اوایل سال 1400 مرد جوانی که در جریان یک تصادف عمدی در اتوبان همدانی به شدت مجروح شده بود به یکی از بیمارستانهای پایتخت منتقل شد اما شدت جراحات وارد شده به حدی زیاد بود که متهم جان خود را از دست داد. او پیش از مرگش برای رفیق خود ماجرای تصادف را تعریف کرد و شرح داد که چگونه خریداران قلابی نیسان، به قصد سرقت خودرو او را زیر گرفتند. به این ترتیب رسیدگی به موضوع وارد فاز جنایی شده و تیم جنایی با حضور بالای سر جسد مقتول به نام داوود تحقیقات را آغاز کردند.
بررسیهای ابتدایی
در اولین قدم از تحقیقات جنایی دوست داوود به عنوان تنها کسی که حرفهای مقتول را دقایقی پیش از مرگ شنیده بود هدف تحقیق قرار گرفت. او در برابر سوالات ماموران جنایی و کارآگاهان پلیس ماجرای مرگ دوستش را اینطور شرح داد:«مدتی قبل من تصمیم گرفتم خودروی نیسان خود را بفروشم. برای همین ماشین را در سایت دیوار آگهی کردم. چند بار مشتریانی تا پای معامله هم آمدند اما به دلایل مختلف ماشین فروش نرفت. از طرفی من کارمند بودم و فروش این ماشین وقت زیادی از من گرفته بود.»
او در ادامه افزود:«روز حادثه بود که یک مشتری جدید تماس گرفت و گفت میخواهد ماشین را بازدید کند. داوود همکار من بود و من به او جریان تماس مشتری جدید را گفتم. بعد به او گفتم این قرارهای بازدید در این مدت به حدی زیاد بوده که من مجبور شدم بارها مرخصی بگیرم.
حالا میترسم به خاطر فروش این خودرو در کارم توبیخ یا جریمه شوم. داوود که در جریان کامل مشتریها بود به من گفت که میتواند برای کمک به من این بار او ماشین را برای نشان دادن به مشتری ببرد. من هم تشکر کردم و به این ترتیب قرار شد داوود مرخصی ساعتی گرفته و ماشین را به مشتریان نشان دهد.»
دوست داوود در ادامه گفت:«یک ساعتی از رفتن داوود به محل قرار با مشتریها میگذشت که موبایلم زنگ خورد. مرد غریبهای پشت خط بود که گفت دوست شما به نام داوود در اتوبان همدانی تصادف کرده و حال وخیمی دارد. لطفا به کمک او بیایید. من هم سراسیمه راهی محل تصادف شدم.
وقتی بالای سر داوود رسیدم ماموران اورژانس هم سررسیده بودند. اطراف داوود جمعیت موج میزد و مردم اورژانس را خبر کرده بودند. همان جا پزشک اورژانس به من گفت که رفیقت زنده نمیماند. من که به شدت شوکه شده بودم گفتم اما حالش آنقدرها هم بد نیست.او در حال صحبت کردن است.اما پزشک گفت که آنچه میبینی ظاهر ماجراست و دوستم را سوار آمبولانس کردند و من هم کنارش نشستم.»
همان جا بود که داوود تمام ماجرا را برای صاحب نیسان تعریف کرده و گفته بود:« خریداران نیسان دو مرد جوان بودند که از او خواسته بودند ماشین را به کارشناسی رنگ ببرند.به این بهانه وارد اتوبان شدهاند و در فرصتی مناسب میخواستند خودرو را سرقت کنند و داوود برای نجات مال من به در خودرو آویزان شده بود اما سارقان با بیرحمی او را زیر گرفتند و از مهلکه فرار کرده بودند.»
دستگیری متهم
با اطلاعاتی که صاحب نیسان آبی در اختیار مأموران جنایی قرار داد، ردیابی متهمان آغاز شد. در حالی که حدود یک سال از جنایت خونین میگذشت خودروی سرقتی در شهرستان خاش کشف شد و مشخص شد توسط مالخر زاهدانی از سارقان خریداری شده است.
به این ترتیب شخص مالخر بازداشت شد و علاوه بر رسیدگی به اتهام خرید و فروش اموال مسروقه،جهت یافتن ردی از سارقان تحت بازجویی قرار گرفت.سرانجام با اطلاعاتی که این متهم در اختیار ماموران قرار داد یکی از عاملان قتل داوود دستگیر شد و به ارتکاب جنایت در حین سرقت اقرار کرد اما دوست او همچنان متواری است.
متهم در برخورد ابتدایی با ماموران پلیس گفت:«ما یک باند سرقت نیسان هستیم و قصد ما فقط دزدیدن ماشین بود.اما فردی که برای نشان دادن خودرو آمده بود وقتی از نیت ما با خبر شد مقاومت خیلی شدیدی کرد و رفیقم مجبور شد به سمت او اسپری اشک آور بزند.با این حال او باز هم دست از مقاومت برنمیداشت. بالاخره من که پشت فرمان خودرو بودم مجبور شدم گاز دهم که همان موقع خودرو از روی آن مرد جوان عبور کرد.»
بعد از اینکه پرونده روال قانونی را طی کرد، متهم برای محاکمه به شعبه سیزدهم دادگاه کیفری یک استان تهران رفت.این در حالی بود که همدست او همچنان متواری است و با صدور کیفرخواست برای هردوی آنها اتهام مشارکت در قتل عمدی تعیین شده است.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی پدر و مادر داوود به عنوان اولیای دم تقاضای قصاص قاتلین فرزندشان را کردند.سپس دوست داوود در جایگاه حاضر شد و شکایت خود را بابت سرقت خودرویش عنوان کرد.پس از او فرد دیگری که قربانی سرقت همین باند شده بود در جایگاه قرار گرفت و در شرح شکایت خود گفت:«من یک نیسان آبی داشتم که میخواستم آن را بفروشم و پسرم آن را در سایت دیوار آگهی کرد.
قرار بود خودش با مشتری قرار بگذارد اما چون سرباز بود در ساعتی که این خریداران قلابی با من تماس گرفتند پسرم پادگان بود و مجبور شدم خودم برای نشان دادن ماشین بروم.این سارقان در ابتدا سعی کردند به بهانه بنزین زدن من را از ماشین پیاده کرده و ماشین را بدزدند.اما وقتی موفق نشدند به بهانه کارشناسی رنگ من را از ماشین پیاده کردند.من به آنها شک کرده بودم اما دیگر فرصت نکردم خودم را به آنها برسانم.شاید اگر مقاومت میکردم من هم الان زنده نبودم.»
سپس نوبت به متهم شد که از خود دفاع کند و گفت:«من اتهام سرقتها را قبول دارم اما اتهام قتل عمدی را قبول ندارم.روز حادثه ما ابتدا میخواستیم به بهانه کارشناسی رنگ ماشین را سرقت کنیم اما مقتول اصلا از پشت فرمان پیاده نشد.بعد به بهانه تست کردن از او خواستم پشت فرمان بنشینم و او کنارم نشست.وسط اتوبان به او گفتم ما از همین جا با اسنپ میرویم و فردا برای معامله تماس میگیریم.
وقتی پیاده شد که دوباره پشت فرمان بنشیند شروع به حرکت کردم اما او خیلی سریع به سمت در ماشین برگشت و فریاد میزد دزد، دزد.دوستم به او اسپری فلفل زد اما او از در خودرو آویزان شده بود.من که میترسیدم با سر و صدای او مردم به سمت ما بیایند گاز دادم. یکدفعه حس کردم ماشین از روی چیزی رد شد اما من اصلا قصد زیر گرفتن مقتول را نداشتم.»
در این قسمت از محاکمه وکیل متهم نیز گفت:«در این پرونده سهم قصور پزشکی نیز باید تعیین شود چون بیمارستانی که مقتول به آنجا منتقل شده بود امکانات خوبی نداشته.همچنین تا زمانی که همدست موکلم دستگیر نشود،نباید برای این متهم حاضر تعیین مجازات صورت گیرد.» قضات دادگاه بعد از محاکمه متهم برای صدور رای وارد شور شدند.
بازار ![]()