آریا بانو

آخرين مطالب

ماجرای 4 سرباز ایرانی که معادلات جنگ جهانی دوم را به هم ریختند مقالات

ماجرای 4 سرباز ایرانی که معادلات جنگ جهانی دوم را به هم ریختند
  بزرگنمايي:

آریا بانو - تسنیم / زهرا راستگویی: حکایت آن آهنگر را شنیده‌اید که میخی را درست در نعل نمی‌کوبد، اسب در جنگ زمین می‌خورد و سوارش را به زمین می‌اندازد و سپاهی شکست می‌خورد و مملکتی به باد می‌رود؟ حالا که تصمیم و رفتار فرد به فرد ما این‌قدر مهم است، بیایید درباره سربازی صحبت کنیم که وقتی همه تسلیم می‌شوند و عقب می‌نشینند، او می‌ماند و یک تنه می‌جنگد. نباید اسم او را سرباز بگذاریم. همه ما می‌دانیم که او یک قهرمان است.
در امور نظامی حرف و حکم فرمانده اصل و مبنا است. هر چیزی که او دستور دهد بدون چون و چرا باید اجرا شود، اما اگر روزی بدانیم که فرمانده دارد مملکت را به باد می‌دهد چه؟ بدانیم که با دستور او قرار است اجنبی وارد کشور شود و تاراج کند چه؟
در آن روزگاری که دنیا درگیر جنگ جهانی بود و کشور ما اعلام بی‌طرفی کرده بود در مرزهای شمالی کشورمان اتفاقاتی داشت رخ می‌داد. لشکر 47 ارتش سرخ سعی داشت وارد کشورمان شود تا بلکه از این طریق بتواند کمک‌های انگلیس و آمریکا را دریافت کند و خود را از تنگنایی که در آن گیر افتاده بود، نجات دهد.
برای هیچ کس مهم نبود که ما اعلام بی‌طرفی کرده‌ایم. شوروی تنها راه نجات خود را در رسیدن به محموله‌هایی می‌دانست که قرار بود از راه ایران دریافت کند و اگر ایران مرزهایش را به روی او بسته نگه داشته بود، پس می‌شد دشمن شوروی و حامی آلمان؛ پس بی‌طرفی یعنی کشک.
ارتش شوروی به خودش اجازه داد که از روی پلی که سال‌ها قبل بر روی رود ارس ساخته بود، رد شود. سربازان و نیروهای نظامی پاسگاه مرزی جلفا همگی فرار کرده‌اند و دولت دستور تسلیم داده است. اما قرار نیست که همه چیز به همین سادگی رخ دهد. سه سرباز و یک سرجوخه در آن لحظات حساس تصمیم می‌گیرند کاری را انجام دهند که با تمام وجود درست بودنش را باور دارند. بمانند و از مرز دفاع کنند. چهار نفر دربرابر یک لشکر. شاید تصورش کمی عجیب و حتی خنده‌آور باشد اما سرگذشت این چهارتن هر چیزی را که باید، به ما ثابت می‌کند.
این‌که مدام می‌گویم چهار نفر اشتباه نیست. گرچه شهدای جلفا در آن واقعه سه نفر بودند اما وقتی ماجرا را بخوانید به من حق می‌دهید که «ارسلان» را هم در شمار آن قهرمانان بیاورم، گرچه در لحظات پایانی کنار پل نبود و همراه دوستانش نجنگید. «ارسلان» کیست؟ یکی از قهرمانانی که در کتاب «بی‌نشان‌های ارس» درباره‌اش می‌خوانیم.
«بی‌نشان‌های ارس» را محسن هجری نوشته است. شرح همین واقعه تاریخی که درباره‌اش حرف زدیم. هجری قرار نیست برایمان تاریخ بگوید. او داستانی نوشته تا شاید نامی از قهرمانانی که بی‌نشان بوده‌اند و بی‌نشان باقی مانده‌اند، در خاطرمان بماند.
این طرف پل، در خاک ایران، «مصیب»، «محمد»، «عبدالله» و «ارسلان»اند با چند تفنگ و یک مسسل و آن طرف پل در خاک شوروی یک لشکر با تانک و توپ و تجهیزات. پیام‌های مصیب به فرماندهان بی‌جواب می‌ماند. او به فرستاده‌ ارتش شوروی می‌گوید برای عقب‌نشینی باید از فرماندهان کسب تکلیف کند اما وقت‌خریدن او نه برای گرفتن دستور تسلیم یا عقب‌نشینی که برای یافتن نیروی کمکی است. مصیب و سربازانش در این که باید بمانند و دفاع کنند تردیدی ندارند و برای دفاع از میهنشان هم نیاز به دستور هیچ‌کسی نیست.
روایت این درگیری یک روایت یک طرفه نیست. نویسنده سری هم به نیروهای آن طرف پل زده است. ما را با آنها نیز آشنا می‌کند. بیشتر از همه با «یوری»، مهندسی که به خدمت ارتش درآمده است؛ همان مهندسی که سال‌ها قبل همراه استادش این پل را ساخته و تمام دغدغه و نگرانی‌اش این است که مبادا به پل آسیبی برسد.
نام بخش پنجم کتاب «میراث فلزی» است. شخصیت‌های داستان هجری میراث‌دارند. ارسلان هیکلی درشت و بازوهایی نیرومند از پدرش به ارث برده است و محمد یک تفنگ برتیه. تفنگی که پدر در جنبش مشروطه بر دوش می‌گرفت و پسر در کرانه‌ رود ارس. میراث فلزی که قرار است از «یوری مالنکف» باقی بماند، پلی است که ساخته. این پل انگار به وجودش بسته است، نمی‌تواند تصور کند که روزی خراب شود. در مقابل پل، تفنگ محمد را هم شاید بتوانیم یک میراث فلزی بدانیم. یوری و محمد قرار است از این فلز سرد به چیزی بزرگ‌تر برسند: میراثی انسانی. محمد از تفنگ به وطن‌دوستی و مقاومت می‌رسد و یوری از پل به احساس تنفر از جنگ، به آن حس مرموزی که بعد از دیدن سربازان ایرانی آن طرف پل، در قلب و مغزش لانه می‌کند.
عنوان کتاب یعنی «بی‌نشان‌های ارس» از یک گفت‌وگو بین دو افسر لشکر 47 روسیه می‌آید. آنها به دنبال اسمی هستند برای سربازان ایرانی. سربازانی که از دستور مافوق خود برای تسلیم سرپیچی کرده‌اند اما یاغی هم نیستند، زیرا هیچ پول و معامله‌ای نمی‌تواند راضی‌شان کند. آن‌ها بی‌نشان‌اند و اگر امروز ما داستانشان را برای هم بازگو نکنیم، بی‌نشان خواهند ماند.
محسن هجری در «بی‌نشان‌های ارس» با زبانی ساده اما گویا و گیرا و در بخش‌هایی کوتاه ابتدا هر یک از قهرمانان را معرفی می‌کند. از کجا آمده‌اند، توی مغزشان چه می‌گذرد و به دنبال چه هستند. عبدالله که شاعر مسلک است و روزگاری گرفتار عشق بوده حالا اینجا وسط میدان چه می‌خواهد؟ مصیب که فکر بچه‌هایش از سرش بیرون نمی‌رود چه؟
هر کدام از آن‌ها از شهر و دیاری آمده است با داستانی که از سر گذرانده، اما هر چهار نفرشان در نقطه‌ای به هم می‌رسند. آنجا که باید برای ماندن و جنگیدن تصمیم بگیرند. راهی که خوب می‌دانند در پایانش چه چیزی انتظارشان را می‌کشد. هر کسی شاید فقط یکبار در زندگی‌اش این بزنگاه را تجربه کند. مصیب، محمد، عبدالله و ارسلان تصمیم گرفتند که بمانند هرچند می‌دانستند جز مرگ در انتظارشان نخواهد بود. بعد از این که «بی‌نشان‌های ارس» را خواندید، شاید بیشتر فکر کنید که ما اگر در آن بزنگاه قرار بگیریم چه می‌کنیم؟

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/716605/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

ستاره هایی که درآسمان میبینیم چه اندازه ای هستند؟

معرفی نامزدهای ایرانی کتاب‌ برای کودکان با نیازهای ویژه

ابهام در میزبانی استقلال در لیگ دسته اول

نقش‌ اول جنجال ال‌کلاسیکو؛ توپ از خط رد نشد!‏

حزباوی جلوی چشم ابراهیمی جشن می‌گیرد

الهلال از سبیل متنفر است؛ تا اطلاع ثانوی

شکست تلخ، یاران قربانی در نزدیکی سقوط

فتح‌الله‌زاده نمی‌خواست ساپینتو روی نیمکت بنشیند

امروز بگو و بخند، فردا جنگ و جدل!

لحظه اعلام گل آفساید اولسان توسط فغانی

تشویق ایسلندی فوتسالیست‌ها بعد از صعود به نیمه‌نهایی

گل اول ازبکستان به ویتنام در جام ملت‌های فوتسال آسیا

اخلال در بازار ارز؟!

این فقط اهل کثافت‌ کاری‌های جمع و جور و زود بازده است!

وقتی کلی پول کلاس دف دادم!

سلبریتی‌ها و سندروم فتوشاپ سازی/ در حاشیۀ بیماری ترانه علیدوستی

بخش هایی از کنسرت پرانرژی امید حاجیلی

توماج صالحی به اعدام محکوم شد

دستگیری اراذل و اوباش شمشیر به دست تهرانپارس

تصویری حیرت انگیز از فرود ناموفق یک بوئینگ!

معاون امنیتی وزیر کشور: طرح نور با قوت به‌ کار خود ادامه خواهد داد

لحظه تصادف هولناک در جاده برفی به دلیل سرعت بالا

ماجرای شکایت جالب همسر محسن قرائتی نزد رهبر انقلاب

تصویری تماشایی با فاصله نزدیک از افعی شاخدار ایرانی

روز زیارتی امام رضا علیه‌السلام

طرز تهیه بستنی سنتی خانگی

عوارض خطرناک کبد چرب

ویدیویی از خط تولید لوازم آرایشی اورجینال در پاکستان!

تلسکوپ فضایی جیمز وب شواهدی از وجود حیات را کشف کرده است

ناسا یک گام به کشف حیات بیگانه در مریخ نزدیک‌تر شد

صحبت های دلنشین دکتر کاکاوند در مورد قدرت

الزام فرهنگ‌سازی برای کتاب‌های الکترونیکی

خلیفی به لاپورتا؛ این ایده احمقانه را کنار بگذارید

اینقدر اغراق نکنید، مسی کند بود و دو گل معمولی زد!‏

چادرملو علیه چهار صحنه داوری نیم فصل دوم

ویدیوی کامل بیانیه خوان لاپورتا درباره ال‌کلاسیکو

رد پای پرسپولیس در شکست پروژه بزرگ فوتبالی عربستان!

لیگ ملت‌ها؛ قهرمان المپیک پرستاره‌تر از همیشه

تباس: برخی بازی‌های لالیگا در آمریکا برگزار خواهند شد!

رئیس باشگاه میلان: پیولی تا پایان فصل سرمربی تیم خواهد بود

درگذشت فوتبالیست سابق ایرانجوان در حین بازی با پیشکسوتان استقلال

کسب 10 مدال در روز نخست برای نمایندگان ووشو ایران

چندرغاز که دیگه چانه زدن نداره!

هجوم هواداران محمدرضا گلزار برای سلفی گرفتن با او!

سکانسی خنده دار از سریال «سه در چهار»

ویدئو خنده‌دار از «نون خ» که هیچکس آن را ندیده است!

7 اقدام مراقبتی پس از لیزر پوست صورت

علیرضا قربانی و اجرای زیبای ترانه‌ی «عاشقانه نیست»

اجرای مهدی دارابی از آهنگ «شاید یه شب بارون»

آموزش هوش مصنوعی به دانش‌آموزان مناطق محروم