آریا بانو

آخرين مطالب

دوران وحشت محمد معین از طیارۀ روس‌ها مقالات

دوران وحشت محمد معین از طیارۀ روس‌ها
  بزرگنمايي:

آریا بانو - ایسنا / محمد معین در روایت شرح حال دوران کودکی و نوجوانی خود به دوران ورود روس‌ها به رشت پرداخته و نوشته است: نخستین‌بار طیارات خارجیان را در فراز هوا به پرواز دیدم. چقدر از دیدن‌شان محظوظ می‌شدم و نیز چقدر وحشت داشتم که دست خود را به عنوان اشاره به طرف آن‌ها دراز بکنم.
 امروز، سیزدهم تیرماه 1401، پنجاه‌ویکمین سالی است که محمد معین، مهم‌ترین میراث خود، فرهنگی فارسی معین را به جا گذاشته و در 53سالگی رفته است. 
او در شرح حالی که از خود نوشته (منتشرشده در وحید، آذر 1348، شماره 72) دوران کودکی و نوجوانی خود را چنین روایت کرده است:
من در 17 رجب سال 1332 قمری مطابق 21 جولای 1293 شمسی در شهر رشت متولد شدم. 
آیا پیش ازین تاریخ موجود نبودم؟ خواهید گفت چرا در نه ماه پیش از آن موجود شدی - قبل از آن چطور؟
وجود چیست و عدم کدام؟ آیا اکنون چیزی یافت می‌شود که قبلا موجود نبوده و یا بوده معدوم گردد؟ این جمله لاوازیه (شیمی‌دان فرانسوی و کاشف بسیاری از مواد شیمیاوی که در انقلاب فرانسه به‌دست انقلابیان کشته شد) پاسخ را کافی است: 
«در طبیعت هیچ چیز از عدم بوجود نیاید و از وجود بعدم نگراید». 
آیا فراموش کرده‌اید که از مراحل جمادی، نباتی و حیوانی گذشته سپس قطره‌ای لزج و کثیف گشته آن‌گاه اندک‌اندک از کیفیات حیات جنینیت بهره‌مند، از مراتب نطفه و علقه مضغه عبور کرده پا به‌ دائرۀ این جهان گذاردید؟ 
آری آن‌وقت خانواده عبارت بود از پدر و مادر و جد پدری، عمو، من و برادر کوچکترم که به‌ترتیب ابوالقاسم - طلعت - محمدتقی - حسن و محمد و علی نام داشتیم اگرچه آن هی‌الاسماء سمیتموها کمتر خاطره‌ای از طفولیت در ذهنم جایگزین شده است معهذا آن‌چه را در نظر دارم متذکر می‌شوم:
روزی ظرفی بلورین را شکستم هنگامی که بسیار کوچک بودم مرا به درختی بست و چوبم بزد. 
دیگر روز را به‌خاطر دارم که در اطاق طویل‌سرای ما پدرم را نشسته دیدم که در تعقیب نماز ظهر و عصر انگشتان دستان خود را مخروطی شکل کرده به‌ دیدگان متصل ساخته و چیزی زیر لب ادا می‌کرد بعدها فهمیدم آیه الکرسی می‌خواند. 
شبی را در نظر دارم که بین پدر و مادر کدورتی حاصل شد و کار به مشاجره کشید. من خود بر در اطاق نشسته متاسف و متاثر بودم و ازین جهت بسیار غصه و اندوه بر دلم راه یافت و از طریق دیده به‌صورت اشک جاری شد. 
دیگر روز به عیادت پدر مریضم به سرای یکی از نزدیکان که وی را بدانجا انتقال داده بودند، رفتم. 
روزی دیگر گویا شنیدم مادرم به‌ رحمت ایزدی پیوست. 
اندکی بعد (درست پنج روز) جسد پدرم در نظرم مجسم گشت که پارجۀ سفیدی سر تا پایش را پوشیده و رو به قبله دراز کشیده بود. 
این است آن‌چه که از آن روز در گنجینۀ خاطر ذخیره کردم. 
جد بزرگوار شیخ محمدتقی معین‌العلما عمامه از سر برداشته بود هر دم ضجه و غوغایش شدیدتر می‌گشت او از حال طبیعی خارج شده بود. 
همه‌کس سقراط نیست که جام شوکران را بی‌دغدغۀ خاطر بنوشد! 
حیاط و اطاق‌های منزل ما و حتی کوچه هم از جمعیت متراکم بود. 
جدم دو بار مرا بخواند نرفتم (درین هنگامه 6ساله بودم) بار سیم مرا طلبید کسانی چند مرا نزد او بردند حضرتش مرا به حیاط بیرونی منزل یکی از همسایگان فرستاد.
شیون و فریادش در دل حضار تخم اندوه و تاثر می‌کاشت. گریه‌اش دیگران را به گریستن وامیداشت، اندوهش به سر حد جنون رسیده بود. 
می‌دانید جوانی که از دستش رفته بود چند ساله بود؟ 
هنوز تذکار آن جوان ناکام مردان خیراندیش را غمین و دلریش می‌سازد: 
سال‌ها بگذرد از قصه فرهاد و هنوز کوه اندر غمش از ناله صدائی دارد
وقتی در حیاط بیرونی همسایه بودم زنان همسایگان به حالم تاسف می‌خوردند و گویا «یتیم»ام می‌خواندند. 
بگذار یتیمت بنامند - تو یتیم نیستی زیرا: 
لیس الیتیم من مات والده ان الیتیم یتیم العلم والادب
کودک محزون صبر کن: محمد یتیم محمد امین خواهد شد. چون به منزل رفتم جنازۀ پدرم را برده بودند و جدم در حیاط به حالت غشوه افتاده بود. مردم دورش مجتمع بودند یکی از زنان همسایه دوائی نزدیک بینی‌اش نگاه داشته تا پس از مدتی به هوش آمد او را به اطاق بزرگ منزل‌مان بردند سرش برهنه و تقریبا به حال اغماء بود. دوستانش از اعلماء و غیره دورش را هاله‌وار گرفته و او را تسلی می‌دادند. 
بزرگوارا! غم مخور دیری نپاید که از شدت هیجان عاطفه‌ات بکاهد وحدت محنت نقصان پذیرد زیرا مرور زمان عواطف را کم و بیش کرده تغییر شکل داده و از بین می‌برد. 
او بود که بعدها من و برادرم را به جای پدر فقیدمان محسوب داشته و ما در کنف حمایت و آغوش محبت آن بزرگوار تربیت شدیم. 
درین بین مجاهدان سابق به امر و نهی می‌پرداختند - جنگلیان (به ریاست میرزا کوچک خان) اعمال نفوذ می‌کردند - انگلیسیان در شهر و اطرافش سنگربندی کرده بودند. 
امنیت، اسمی بی‌مسمی بود. مفهوم وطن‌ به‌درستی در اذهان جایگزین نشده بود. از ایران جز نامی بیش باقی نمانده بود. حکومت مشروطه بود اما استبدادی استنساخ شده بود فقط کاتب به جای نوشتن کلمۀ (نسختان) اسم علیحده اشتباها بر ورقه نهاده بود. 
ایام تحصیل
در همین اوقات به مکتبم فرستادند. شاگردی چند در آن‌جا نشسته بود، معلم به هر یک درسی می‌داد، اکنون نمی‌دانم چه کتاب را تدریس می‌کرد و چه قسم تشریح می‌کرد فقط می‌دانم که ما از حضرت استادی اطاعت صرف می‌کردیم و او نیز تا حدی برای این‌که پول بیشتری می‌گرفت نسبت به من بیشتر رعایت می‌کرد. 
درست به‌خاطر دارم متکائی را که به جهت خوابیدنم به مکتب فرستاده بودند، حضرت استاد با اثاثیه دیگر برداشته و غایب شد هر چند تفحص کردند نیافتندش ناچار به مکتب دیگرم سپردند. هنوز چوب‌ها را درین مکتب به یاد می‌آورم که بر کف دست‌ها آشنا می‌شد و پاها به فلک‌ها بسته می‌شد. سر یکی از اطفال را می‌نگرم که از سقوط فلکه از بالای طاقچه بشکست. به خاطر دارم معلم چوبی را برای تنبیه به دهان شاگردان فرو برد و نتوانست بیرون آرد. بیچاره را بیم مرگ می‌رفت پدرش مبلغ هنگفتی خرج اطباء کرد تا پسر را نجات بخشید - این‌ها برای چه بود؟ تربیت!!! باری در جهنمستان فوق که موسس‌اش هم سابقۀ آشنائی با ما داشت می‌سوختم تا انقلاب گیلان فرا رسید و بلشویکان روس وارد رشت شدند.
یکشنبه را در نظر دارم که به واسطۀ اصوات مختلف و غوغاهای متفاوت یک‌باره از خواب پریدم تمام اقوام را دیدم از خواب برخاسته و با اضطرابی شدید به‌نحوی مشغولند گریه می‌کنند. ناله می‌نمایند. یکی از اعیان که با جدم دوست بود با خانوادۀ خود به منزل ما آمد. در طول اطاق طویل ما می‌دوید. داد می‌کرد. استغاثه می‌نمود. کمک می‌طلبید و از جدم جویای چاره بود. جدم ایشان را دستوری داد و روانه کرد من از علت این امور سوال کردم گفتند بلشویکان وارد رشت می‌شوند، مردم فرار می‌کنند. یکی دیگر از رفقای جدم وارد شد، با جدم مشورت کرد، او معتقد بود باید از شهر بیرون رفت، باید فرار کرد.
جدم حاضر نمی‌شد، بالاخره پس از اصرار بسیار قرار حرکت داده منزل را به دست عمومی سپردند و ما به یکی از دهات مجاور حرکت کردیم. 
ساعت مقارن نصف شب بود. یکی از اقوام مرا بر دوش خود گرفت در بین راه‌، زنان پابرهنه، مردان سربرهنه، اطفال سه‌ساله و چهارساله ضجه کنان و شتابان دیده می‌شدند. چه کودکان معصومی که درین بین زیر پای دیگران لگد کوب شدند. چه بسیار جنین‌هائی که از مادران بیچاره درین شب سقط شدند. چقدر از همین بینوایان در رودخانه‌های بین راه غرق شدند. کمی فکر کنید سخنم را تصدیق خواهید فرمود. 
در همین آن، در نمایشگاه‌های پاریس و لندن هزاران نفر خانم‌های دل‌ربا و جوانان زیبادست در آغوش یک‌دیگر به رقص مشغول بودند. دنیائی را فراموش کرده از جام عیش مست بودند و بی‌خبر از هرچه هست به ناصر خسرو حق نمی‌دهید بگوید: 
نعمت منعم چراست دریا دریا محنت مفلس چراست کشتی کشتی
بگذاریم و بگذریم چند روزی در آن ده بودیم. یک روی خبر کردند مهمانان عزیرتر از میزبان متجاسرین روس وارد ده شده‌اند. شتابان وارد جنگل شدیم. جدم در حین تفحص نعلین خود پایش به تخته کف اطاق گیر کرده تخته بشکست و به پایش صدمه بسیار رسید. باری ما به جنگل رفتیم. غیر از ما، زنان، کودکان و مردان بسیار بودند به مردم دعا می‌خواندند و لاحول می‌دمیدند: 
دست تضرع چه سود بندۀ محتاج را وقت دعا با خدا وقت کردم در بغل
ازین ده نیز به ده دیگر نزد یکی از اقوام رفتیم. پاسی چند در آن‌جا بودیم. سپس وارد رشت شدیم. اهالی رشت در بسته به روی خود از مردم به سر می‌بردند و کم‌تر پای از خانه بیرون می‌نهادند. من نیز ناچار خانه را ترک نمی‌گفتم ولی همواره شایق بودم که اخبار خارج را بدانم لذا از اقوام خود اوضاع را استفسار می‌کردم. اخبار وحشتناک از قتل و غارت و چپاول هر دم شنیده می‌شد. صدای گلوله‌های تفنگ، مسلسل، توپ و... در فضا طنین‌انداز بود. چندین بار گلوله‌ها به دیوار و پنجره‌های اطاق ما اصابت کرده وحشتی زیاد در ما تولید نموده بود. 
در همین ایام بود که نخستین‌بار طیارات خارجیان را در فراز هوا به پرواز دیدم. چقدر از دیدن‌شان محظوظ می‌شدم و نیز چقدر وحشت داشتم که دست خود را به عنوان اشاره به طرف آن‌ها دراز بکنم، زیرا به من گفته بودند درین صورت از طرف طیارات به سوی من نارنجک پرتا بخواهد شد و آنان مرا با خاک یکسان خواهند نمود. 
خلاصه این دوره به پایان رسید. نظامیان دولتی به رشت وارد شدند. امنیت برقرار شد. آری. خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. افسوس امنیت موقتی بود زیرا بار دیگر انقلاب زبانه کشید منتهی ما دیگر از رشت بیرون شتافتیم.
دورۀ فترت به انتها رسید. سپاهیان بی‌روح جانی به خود گرفتند و با فتح و ظفر وارد گیلان شدند. امنیت حکم‌فرما شد. 

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/759740/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

کشف اتفاقی استخوان بزرگترین موجود دریایی که 202 میلیون سال قبل وجود داشت/ ویدئو

آهنگ «سلام عزیزم» با صدای مسیح و آرش ای پی

تکلیف تعطیلی پنجشنبه‌ها چه زمانی مشخص می‌شود؟

این نوشیدنی خوشمزه و اقتصادی رو از دست نده

سس قارچ ویژه برای سیب زمینی سرخ شده

کمبود این ویتامین‌ها مساوی است با سردردهای مکرر

ترفندهای تمیزکاری خانگی

بزرگترین مار جهان در هند پیدا شد/ 15 متر طول و 1000 کیلو وزن !

«تاریخ سازی» با «تاریخ شفاهی»

خاص‌ترین خوش و بش هفته در دربی کوچک

گل اول استقلال به شمس‌آذر توسط مهرداد محمدی

گل اول نساجی از روی نقطه پنالتی توسط باقری

اعتراف پوچتینو به عادت عجیب؛ خرافاتی نیستم

آلوز صدر جدول پاسورها را برای جلالی آب و جارو کند!

حضور پر رنگ نکونام روی سکوها

تراکتور، حسرت پیروزی در 1403

عباس‌زاده گره نساجی مقابل تراکتور را باز کرد

بدشانسی و فرصت‌سوزی مدافع استقلال!

رئال رونمایی می‌کند؛ قله فناوری برای چمن مخملی

سه مربی تیم ملی در ورزشگاه وطنی و آزادی

گزارش زنده؛ استقلال 1-0 شمس‌آذر قزوین

خاطره تلخ ملیکا شریفی‌نیا از تصادفش

دلیل ازدواج نکردن امیر آقایی

موزیک ویدئوی «با تو» با صدای ماکان بند

انتخاب رشته‌ آزمون دوره دکتری از اول اردیبهشت آغاز می‌شود

جنگل حرا خلیج نایبند عسلویه

نحوه مصرف کرم ضدآفتاب برای مادران باردار و کودکان

شخصی که تناقص رفتاری دارد باید درمان شود

تراکتور و نساجی به یاد نادر دست نشان

سهرابیان از لیست استقلال خط خورد

شمس‌آذر با یک تغییر در اندیشه توقف استقلال

کری ستاره سیتی؛ چهارمین قهرمانی متوالی را می‌خواهیم

ساکت الهامی در مرز انفجار در ورزشگاه وطنی

نصرتی در دومین تجربه سرمربیگری تراکتور

آذرپیرا پنجمین سهمیه کشتی آزاد را گرفت

غیبت مربی رونالدو به دلیل عمل جراحی

مسی‌ها آماده شکست فولاد در هفته بیست و چهارم

گواردیولا: سرافکنده نیستیم، فوتبال باخت دارد

مسعود شجاعی یک ستاره غیرمنتظره در تیمش دارد

ترکیب ابتدایی فولاد برای تقابل با مس رفسنجان

تراکتور در وطنی هم تنها نیست

تصاویر باورنکردنی؛ کینگ اریک روی صحنه می‌خواند!‏

وقتی مثل عمه جونت به آشپزی علاقه نداری!

پیام تسلیت مدیرکل بنیادآذربایجان غربی در پی درگذشت همکار خادم الشهدا حجت الاسلام «مصطفی حاجی حسینلو»

دف نوازی زیبا و شنیدنی در برنامه «معرکه»

آتش سوزی در پایتخت اندونزی 7 کشته برجای گذاشت

طرز تهیه دسر چوکو لاوا

با این معجون شگفت انگیز 10 سال بیشتر عمر کنید

محبت کردنشون خیلی جالبه

مطالعه رفتار آب و یخ در نانوحفره و غول‌های یخی منظومه شمسی!