آریا بانو

آخرين مطالب

سرنوشت شاپور بختیار در فردای انقلاب و عاقبتش سياسي

سرنوشت شاپور بختیار در فردای انقلاب و عاقبتش
  بزرگنمايي:

آریا بانو - سرنوشت آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی که به هم حزبی‌هایش در جبهه ملی ایران پشت کرد و با سودای رسیدن به قدرت و بقای رژیمی که روزگاری خود در نفی راه و رسمش نقدها کرد، جالب توجه است.

شاپور بختیار این شخصیت دو تابعیتی وقتی فریاد «بختیار بختیار، نوکر بی‌اختیار» را در گوشه و کنار شهر و در شعارهای مردم شنید باز هم در نیافت که مسیر را اشتباه رفته است تا زمانی که سونامی خشم عمومی به دفتر نخست‌وزیری رسید، او فرار را بر قرار ترجیح داد و به موطن اصلیش فرانسه گریخت.
امروز 23 بهمن چهل و چهارمین سالروز فرار شاپور بختیار از دفتر نخست‌وزیری و مخفی شدن شش ماهه‌اش در مخفیگاهی در تهران در سال 1357 است.
بختیار دو روز قبل از پذیرش رسمی پیشنهاد نخست وزیری محمدرضا شاه در تاریخ نهم دی 1357 از جبهه ملی جریان سیاسی نزدیک به دکتر محمد مصدق طرد شد. او یک روز بعد از تشکیل کابینه اش این موضوع را در اولین کنفرانس خبریش به اطلاع خبرنگاران و عموم مردم ایران رساند.
«شاپور» کجاست؟

آریا بانو


اولین کنفرانس خبری شاپور بختیار پس از نخست وزیری در 11 دی 1357
بختیار در این کنفرانس با قرار دادن عکسی از دکتر محمد مصدق در پشت سرش سعی کرد خود را ادامه دهنده راه مصدق معرفی کرد اما امام خمینی بعد از اعلام نخست وزیری بختیار در سخنانی از نوفل لوشاتوی فرانسه بیان کردند: «دولت بختیار مشروعیت ندارد و مردم باید به تظاهرات و مبارزه ادامه دهند. شاه شخصی فاسد است و هر کس با او همکاری کند، فاسد است.» اما سودای نشستن بر صندلی قدرت بختیار را از خود بی خود کرد.

آریا بانو


داستان شاپور
در شرایطِ بحرانی و نابسامان آخرین ساعات حیات پهلوی که هر لحظه بر شدت خشم و انزجار عمومی افزوده می‌شد و اشغال ادارات دولتی توسط مردم انقلابی شدت می‌گرفت، شورای فرماندهان نیروهای مسلح در ساعت 10:30 دقیقه صبح روز 22 بهمن 1357 به ریاست عباس‌ قره‌باغی‌ رییس‌ ستاد بزرگ‌ ارتشتاران‌ و رییس شورای عالی ارتش تشکیل جلسه داد و 27 فرمانده ارشد ارتش پهلوی برای بررسی آخرین وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور و اعلام همبستگی با مردم تشکیل جلسه داد.
امرا و فرماندهان پس از شور و مشورت در نهایت رای به اعلام بی‌طرفی ارتش دادند و اطلاعیه‌ای با این مضمون که «با توجه به تحولات اخیر کشور شورای عالی ارتش در ساعت ده و نیم امروز 22 بهمن سال 1357 به اتفاق آرا تصمیم گرفت برای جلوگیری از هرج و مرج و خون‌ریزی بیشتر، بی‌طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگان‌های نظامی دستور داد به پادگان‌های خود مراجعت نمایند.
ارتش ایران همواره پشتیبان ملت شریف و نجیب و وطن‌پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته‌های ملت شریف با تمام قدرت پشتیبانی می‌نماید.» را به جز یک نفرشان، امضا کردند و خبر این اقدام ساعت 11 به دفتر نخست‌وزیری و بختیار رسید.
بختیار در خاطره‌ای از آن روز در بخشی از کتاب یکرنگی که مجموعه‌ای از خاطراتش را ثبت کرده است، نوشت: « ... ساعت 11 سرانجام تماس تلفنی با قره‌باغی برقرار شد. قره‌باغی به من گفت که ارتش بی‌طرفی خود را اعلام کرده است. به او گفتم حدس زده بودم.
ارتش متزلزل شده بود، ارتش خیانت کرده بود. این قره‌باغی کذایی، که شاه برای من به جا گذاشت و حسین فردوست یکی از نزدیکان اعلیحضرت با استفاده از مختصر همدستی رییس ساواک، 25 امیر را در شورای عالی نیروهای مسلح، که موجودیت قانونی نداشت و فقط برای نیازهای ظاهری ابداع شده بود، گرد هم آورد و این شورا قطعنامه را صادر کرد.»

آریا بانو


مرگ یک رویا
اعلام بی‌طرفی ارتش نهایتِ ناامیدی و پایان همه امیدهای محمدرضا شاه و شاپور بختیار برای حفظ تاج و تخت بود. این اعلام شکست پایان‌بخش دوره 37 روزه نخست‌وزیری شاپور بود.
با دریافت خبر اعلام بی‌طرفی ارتش، بختیار بلافاصله از قره‌باغی درخواست یک فروند هلیکوپتر کرد و با نشستن هلیکوپتر در محوطه نخست‌وزیری، سوار بر آن به دانشکده افسری ارتش رفت و از آنجا به کنج مخفیگاهش رفت و شش ماه بی‌آن‌که رد و نشانی از خودش به جا گذارد، مخفیانه زندگی کرد.
بختیار در کتاب یکرنگی در خاطراتش از واپسین روزهای حضورش در تهران، این چنین نوشت: «چند دقیقه پس از خروج از نخست‌وزیری زندگی مخفی من آغاز شد. تنها رابط من با دنیای خارج یک رادیوی ترانزیستوری بود. در تمام مدت حضورم در تهران، زندگی مخفی داشتم و هیچ‌گاه در خیابان آفتابی نشدم.
یک روز صبح با اتومبیل به فرودگاه مهرآباد رفتم. قیافه‌ام به برکت یک ریش بزی و یک جفت عینک سیاه، مختصری عوض شده بود. کسی که همراه من بود با یک بلیط درجه یک و چمدان من وارد محوطه فرودگاه شد و چمدان را رد کرد
... نمی‌توانستم تا آخر عمر مخفی به سر برم. از طریق رابطان خود در سفارت فرانسه یک گذرنامه خارجی با نامی جعلی تهیه کردم و بعد تغییر قیافه دادم. نه در چمدانم می‌بایست شیئی ایرانی وجود می‌داشت و نه بر لباس‌هایم مارک خیاطان ایرانی.
یک روز صبح با اتومبیل به فرودگاه مهرآباد رفتم. قیافه‌ام به برکت یک ریش بزی و یک جفت عینک سیاه، مختصری عوض شده بود. کسی که همراه من بود با یک بلیط درجه یک و چمدان من وارد محوطه فرودگاه شد و چمدان را رد کرد. من در خودرو در محوطه پارکینگ فرودگاه منتظر ماندم تا پرواز هواپیما برای یک ساعت بعد اعلام شود. آن‌موقع با شتاب کت را بر روی شانه‌هام انداختم و مثل بازرگانی شتاب‌زده وارد سالن شدم.
صف مسافران ایرانی طولانی بود ولی در صف مسافرهای خارجی فقط هفت یا هشت نفر ایستاده بودند. بخش‌های بازرسی را رد کردم و سوار اولین اتوبوسی شدم که به طرف هواپیما می‌رفت.
... وارد پاریس شدم اما هیچ‌کس از ورودم خبر نداشت. وقتی به پاریس رسیدم فرزندانم را خبر کردم که به دنبالم بیایند.»
سرنوشت بختیار
بعد از مخفی شدن بختیار، ابتدا شایعاتی درباره کشته شدن، خودکشی یا دستگیریش بین مردم و انقلابیون دهان به دهان شد اما او با گریم و تغییر چهره و پوشیدن لباس مبدل از طریق رابطهای غربیش از فرودگاه مهرآباد به فرانسه فرار کرد.
حکم اعدام بختیار به صورت غیابی در دادگاه انقلاب صادر شد و مورد تایید امام (ره) قرار گرفت و داوطلبان اجرای حکم در دو مقطع زمانی تصمیم به پیاده کردن آن گرفتند. بار اول در تابستان 1359، یک سال بعد از فرار بختیار به پاریس و بار دوم 15 مرداد 1370.
بار اول توسط انیس نقاش مورد سوء قصد قرار گرفت. نقاش با کشتن یکی دو نفر از محافظان بختیار در پاریس تا پشت در اتاق مخصوص او پیش رفت اما به دلیل ضد گلوله بودن درِ اتاق و کمانه کردن یکی از گلوله‌ها زخمی شد و توسط محافظان دستگیر شد و کارش نیمه تمام باقی ماند. اما بار دوم تیمی سه نفره پس از طراحی نقشه به خانه‌اش رفتند و بی‌سر و صدا ترورش کردند و دو روز بعد از ترور، پلیس فرانسه از طریق پسرش متوجه مرگ او شد.
بختیار به همراه سروش کتیبه منشی مخصوصش در تاریخ 15 مرداد 1370 در پاریس به قتل رسید در حالی که پلیس فرانسه از خانه‌اش به صورت شبانه‌روزی محافظت می‌کرد.

آریا بانو


ماجرای مرگ
مامور ارشد ایرانی‌تبارِ پلیس فرانسه و مسؤول تحقیق درباره پرونده قتل شاپور بختیار توضیحات کاملی درباره نحوه ترور آخرین نخست‌وزیر پهلوی داد.
او گفت: «پسرِ دکتر بختیار که خود افسر پلیس فرانسه و مسوول امنیتی محل سکونت پدرش بود دو روز بعد از به قتل رسیدن دکتر حدود ساعت 12 و ربعِ روز چهارشنبه به خانه پدرش رفت و با جنازه‌های سروش کتیبه سکرِتِر دکتر و جنازه پدرش روبه‌رو شد و بلافاصله زنگ زد اداره پلیس و بنده نزدیک ساعت یک ربع به 2 رسیدم آنجا.
وقتی وارد حیاط خانه دکتر شدیم چند پله بود که می‌رفتیم بالا و بعد وارد یک راهروی کوچک شدیم. پیچیدیم دست چپ، یک راهروی کوچولوی دیگر بود و سمت راست، آشپزخانه بود. انتهای این راهروی کوچک به سالنی که پنجره‌اش رو به حیاط باز می‌شد، ختم می‌شد. همینطور که رسیدیم، اولین جنازه‌ای که دیدیم جنازه سروش کتیبه بود که روی سینه‌اش افتاده بود و چندین ضربه چاقو از پشت خورده بود. جلوتر که رفتم یک کاناپه جلوی پنجره سالن بود که به حیاط ختم می‌شد، جنازه دکتر بختیار روی کاناپه بود، گردن و رگ‌های دستش بریده شده بود.
جلو و روی کاناپه تکه‌ای از چاقوی نان‌بُری افتاده بود. بعد از دستگیری علی وکیلی‌راد یکی از سه متهم به قتل دکتر بختیار، او اعتراف کرد که «اولین چاقویی که رفتم از آشپزخانه آوردم و دادم به محمد آزادی – دومین متهم به قتل - یک چاقوی نان‌بُری بود که با آن می‌خواست گردن دکتر را ببُرد که چاقو شکست و به من گفت برو چاقوی بزرگ دیگری بیار که من رفتم یک چاقوی دیگر از آشپزخانه آوردم.»
... وقتی بیشتر تحقیق کردیم متوجه شدیم آخرین افرادی که به دیدن دکتر بختیار رفته بودند فریدون بویراحمدی به همراه دو نفر دیگر به نام‌های علی وکیلی‌راد و محمد آزادی روز دوشنبه ساعت 15 آنجا بودند. به دلیل امنیتی بودن پرونده، عکس هر سه نفر در تلویزیون و روزنامه‌ها پخش شد. سه هفته بعد علی وکیلی‌راد در اطراف دریاچه ژنو دستگیر شد.
... فریدون بویراحمدی از اعضای نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری دکتر بختیار، جزو معدود افردی بود که هر زمان دلش می‌خواست به دیدار دکتر بختیار میرفت. او دست راست دکتر بختیار بود. گویا بویراحمدی به دکتر بختیار گفته بود دو نفر از ایران از هواداران شما می‌خواهند شما را ببینند و با شما درباره منفجر کردن پالایشگاه نفت شیراز صحبت کنند، دکتر بختیار هم اعتماد صد در صدی به فریدون بویراحمدی داشت.
او آن روز به همه گفت بروند، حتی به پسرش گفت که هیچ کسی را نمی‌خواهد ببیند یا تلفنی صحبت کند. این اتفاق خیلی وقت‌ها می‌افتاد. وقتی می‌خواست کسی را ببیند همه را بیرون می‌کرد و فقط خودش بود، تلفن را هم قطع می‌کرد بنابراین این، دفعه اول نبود که چنین اتفاقی می‌افتاد.

آریا بانو


روز واقعه قرار نبود سروش کتیبه آنجا باشد. این سه نفر وقتی می‌رسند به 10-20 متری خانه بختیار یهو سروش کتیبه را می‌بینند که به سمت خانه دکتر می‌آید. کتیبه این سه را می‌بیند. بویراحمدی از او می‌پرسد: «اینجا چه کار می‌کنی؟» کتیبه جواب می‌دهد: «آمدم یک کتاب که یادم رفته بود، بردارم بروم.» بویراحمدی می‌گوید:‌ «حالا که آمدی با ما بیا توو.» بویراحمدی و کتیبه توی آشپزخانه می‌نشینند. محمد آزادی و علی وکیلی‌راد هم توی سالن پذیرایی پیش دکتر بختیار می‌نشینند.
قد محمد آزادی یک متر و 85 و وزنش 120-130 کیلو بود. آنان نقشه ایران را روی میز میندازند و محمد آزادی می‌گوید: «آقای دکتر بختیار پالایشگاه نفتی که می‌خواهیم بزنیم، اینجاست.» دکتر بختیار عینکش را می‌زند و دولا می‌شود روی میز که نقشه را نگاه کند محمد آزادی گلویش را فشار می‌دهد و با دستهایش گلوی دکتر را به حالت خفه کردن می‌گیرد.
وکیلی‌راد در اعترافاتش گفت: «وقتی داشت خفه‌اش می‌کرد به من گفت برو یک چاقو بیاور. من هول شده بودم، رفتم توی آشپزخانه یکهو سروش کتیبه دید من هول شده ‌ام گفت چی شده آقای دکتر چی شده؟» خواست از آشپزخانه بیاید داخل سالن که فریدون بویراحمدی از پشت دهانش را گرفت و با چاقو زدش. وکیلی‌راد هم یک چاقو برداشت و برای آزادی برد اما یک چاقوی نان‌بُری بود. وقتی محمد آزادی سعی می‌کند گلوی بختیار را ببُرد، چاقو می‌شکند و به وکیلی‌راد می‌گوید برو یک چاقوی دیگر بیاور.
کارشان هم که تمام می‌شود خودشان را تمیز می‌کنند و می‌روند گوشه‌ای از حیاط می‌ایستند و فریدون بویراحمدی پیش دو مامور پلیس که آنجا بودند، می‌روند و دفتر را پر می‌کند و ساعت را می‌نویسد که چه ساعتی رفتند و پاسپورت‌ها را می‌گیرد و می‌آیند بیرون. هر کس که می‌آمد یک فتوکپی هم می‌گرفتند از کارت شناسایی یا پاسپورتش. بعد موقع رفتن پاسپورتها را پس می‌دادند.
چند روز بعد از واقعه، کت و شلوار و لباس‌های هر سه نفر توسط یکی از روسپی‌های ساکن در جنگل نزدیک خانه دکتر بختیار به اداره پلیس آورده شد. چند قطره لکه خون روی لباس‌ها بود که بعد از آزمایش مشخص شد خون دکتر بختیار و آقای کتیبه است.
از سه نفر متهم پرونده فقط موفق به بازداشت علی وکیلی‌راد شدیم و محمد آزادی و فریدون بویراحمدی آب شدند و به زمین رفتند.»
منبع:
یکرنگی، شاپور بختیار
اعترافات ژنرال، عباس قره‌باغی
اظهارات مامور پرونده رسیدگی به قتل شاپور بختیار، رسانه ها
انصاری، احمد علی مسعود، پس از سقوط، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1371، ص 141

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/828409/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

صادق قطب زاده، یک انقلابی که قصد کودتای نظامی داشت

ماجرای گران شدن شیرخشک؛ سازمان غذا و دارو پاسخ دهد / داروخانه‌ها حق گران کردن خودسرانه ندارند

نقاط حساس بدن متولدین هر ماه !

برای جلوگیری از سرطان روده مسواک بزنید

گردهمائی بزرگ و صمیمی جانبازان 70 درصد همدان با مسئولان استان

48 میلیون ایرانی‌ تمایل به مهاجرت از ایران دارند!/ ویدئو

ادای احترام معاون رییس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران به مقام والای شهدای شهر بوشهر

سفر رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران به استان بوشهر

ماجرای ماشین پلیس های دوربین دار در تهران

نخستین نشست ستاد شاهد شهرستان‌های استان تهران در سال جدید برگزار شد

برای کاهش تاثیر استرس بر قلب چه کنیم؟

مواد غذایی مفید برای تسکین درد مزمن

پیام تسلیت رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان گرانقدر «انصاری رامندی»

پیام تسلیت رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان گرانقدر «فرشیدفر»

هشدار جدی پلیس درباره سفر به استان های جنوبی

باران، رگبار و رعد و برق در انتظار این استان هاست

درج نام مادر روی کارت ملی منتفی شد؟

خاتمی: در دانشگاه افراطیون چپ را کوبیدم و ناراحتشان کردم، به رهبرى گفتم، ایشان هم افراطیون راست را محکوم کنند؛ نپذیرفتند

83 درصد کودکان کار از اتباع هستند

عامل چاقی مردان و زنان یکسان است؟

گروکشی از بیمار؛ زیرمیزی پزشکان روی میز تعزیرات

کاربرد عجیب پلک که نمی‌دانستید!

تعظیم روز ارتش

جانباز گرانقدر 70 درصد «سلمان کلیوند عباسی» به خیل شهدا پیوست

مهاجرت ایرانی ها هم مانند افغانستانی ها توده ای می‌شود؟

چه کسانی کاندید جراحی برداشتن «لوزه» هستند؟

مولدسازی یک ضرورت اجتناب ناپذیر است

کمبود این ویتامین سبب خواب رفتن پا می‌شود!

سفر به تهران قدیم؛ کشتی با خرس در خیابان‌های تهران/ تصاویر

ژست جدید محمدرضا گلزار در کنار خودروی لوکس به عنوان یک مدل تبلیغاتی را ببینید!

تغییرات چهره محمود احمدی نژاد بعد از عمل زیبایی پلک در مراسم گرامیداشت بهبهانی

ابراهیم رئیسی در جلسه جدید دولت با تغییر ظاهری بزرگ و متفاوت؛ پای عمل جراحی در میان است؟

پیام تبریک بنیاد شهید وامور ایثارگران استان گیلان به مناسبت فرا رسیدن روز ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروی زمینی

ارتش جمهوری اسلامی ایران افتخار و مایه سربلندی کشور

همدلی همکاران در مسیر تحقق اهداف سازمانی ضرورت دارد

وقتی ژیلا صادقی مجری جنجالی تلویزیون اسلحه به دست شد| تیر خانم مجری به هدف خورد؟

سهامداران عدالت بخوانند |خبر جدید رئیس سازمان بورس درباره پرداخت مرحله سوم سود سهام عدالت

سلفی منوچهر هادی با مهمانان مراسم سی و نهمین سالگرد پدر مرحومش /چقدر شبیه باباش بوده

هنگامه حمیدزاده بازیگر نقش فرزانه در سریال بزنگاه بعد از 16 سال

عکس هنری پناه استخری در چشم اندازی زیبا از کشور بلژیک که پدر بازیگرش منتشر کرد

طبیعت گردی حسین مهری سینای زمانه و پسرش بانمکش / پدر و پسر کپی برابر اصل اند

رونمایی عباس غزالی بازیگر وضعیت سفید از فرزندش / تیپ ست و بامزه پدر دختری

اولین واکنش رضا رشیدپور به اعلام خبر درگذشت خود و انتقادات و واکنش‌های هوادارانش

مدیرکل بنیاد استان آذربایجان شرقی به مشکلات 50 نفر از مراجعان رسیدگی کرد

رونمایی از چهره جدید و باورنکردنی بهنوش بختیاری با رنگ موهای عجیب که سوژه مجازی شد!

نگاهی به دکوراسیون شیک و با کلاس خانه علی سخنگو پارسای سریال دلدادگان در روز تولدش / چیدمان زیبا چقدر خوش سلیقه

سینی غذای خوشمزه ؛ رنگارنگ و دو نفره آیسان آقاخانی برای همسرش رضا گلزار / نوش جان باشه

کارمندان بخوانند | خبر خوش و مهم رئیس سازمان بودجه درباره حقوق 1403 کارمندان

سه‌شنبه‌های ایثارگری در مازندران

جسن تولد 5 سالگی پسر بزرگتر فخریه اوجن و بوراک اوزچیویت در استانبول / تزیین رنگارنگ و خیلی شلوغ