آریا بانو
معرفی کتاب "دست های آلوده" با ترجمه جلال آل احمد
چهارشنبه 4 خرداد 1401 - 22:31:08
آریا بانو - وینش/ داستان این نمایش هفت پرده‌ای در بین سال‌های 1943 تا 1945 رخ می‌دهد. اتحاد حزب کمونیست فرانسه (در طی جنگ‌دوم جهانی) با احزاب لیبرال و سلطنت‌طلب، دست‌مایه اصلی نمایشنامه‌ است. اما مکان رویدادها منطقه‌ی«ایلیریا» است که در این نمایشنامه یک کشور در نظر گرفته شده‌است.
سپاهیان آلمان درحال عقب‌نشینی و شکست نهایی هستند. هوده‌رر یکی از اعضاء عالی‌رتبه‌ی حزب کمونیست قصد دارد در این موقعیت دست به ائتلاف با احزاب لیبرال و سلطنت‌طلب بزند تا بتواند در حکومت بعدی جایگاهی داشته‌باشد، اما دیگر رهبران حزب با این‌کار او موافق نیستند و تصمیم به ترور او می‌گیرند. مامور این ترور هوگو است که جوان روشنفکری از طبقه‌ی فرادست جامعه‌ است که تا پیش از این در عملیاتی این‌چنینی شرکت نکرده بود. او به‌عنوان منشی هوده‌رر مشغول به‌کار می‌شود. اما کشتن او را به تعویق می‌اندازد. هوگو بر سر یک دوراهی قرار می‌گیرد، از یک طرف وقتی دلایل هوده‌رر برای این ائتلاف را می‌شنود، آن را منطقی می‌بیند و از طرف دیگر وفاداری به حزب او را ترغیب به کشتن هوده‌رر می‌کند. علاوه بر این دوراهی شخصیت محکم هوده‌رر و تردیدهای درونی هوگو نسبت به توانایی خویش این موقعیت را سخت‌‌تر می‌کند. سرانجام هوگو او را می‌کشد و زندانی می‌شود.‌ اما بعد از دو سال وقتی بازمی‌گردد با ناخشنودی متوجه می‌شود، حزب در نهایت راه هوده‌رر را رفته‌است و هنگامی که حزب تصمیم دارد ترور هوده‌رر را به یک انتقام شخصی تقلیل دهد، هوگو تصمیم می‌گیرد تا جلوی آن‌ها بایستد.
آن‌چه در نمایشنامه دست‌های آلوده قابل تامل است، نگاه هستی‌گرایانه(اگزیستانسیالیستی) سارتر به این ماجراست. هوگو که در واقع همان قاتل است، ناچار به قرار گرفتن در وضعیتی پیچیده با دو انتخاب بنیادین است: کشتن یا نکشتن. اما همین امر او را به مسیر پر تناقض دیگری می‌کشد: راه درست چیست و چه کسی یا کسانی در طرف درست تاریخ ایستاده‌اند؟ و اخلاق در کجای این معرکه قرار می‌گیرد و آیا عمل اخلاقی و تصمیم درست در یک سو قرار دارند؟
درباره‌ نویسنده
ژان پل سارتر (Jean Paul Sartre) در 21 ژوئن سال 1905 در پاریس متولد شد. پدرش «ژان باپتیست سارتر» (1847–1906) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش «آنه ماری شوایتزر» (1882–1969) دخترعموی «آلبرت شوایتزر» پزشک معروف و برندهٔ جایزه صلح نوبل بود. ژان پس از مرگ‌ پدرش، زیر نظر پدربزرگش و چند معلم خصوصی دیگر تربیت شد و در خردسالی خواندن و نوشتن (فرانسه و آلمانی) را فراگرفت.
این کودک تیزهوش اما گوشه‌گیر، سال‌های کودکی را بیش از هرجا میان انبوه کتاب‌ها به خواندن آثار مهم ادبی و تاریخی گذرانده‌است. ژان در سال 1920 به یک مدرسه شبانه‌روزی در پاریس فرستاده شد. در آنجا با یکی از همکلاسی‌هایش به نام «پل نیزان» آشنا شد که این آشنایی به یک رفاقت درازمدت انجامید. نیزان در معرفی ادبیات معاصر به سارتر نقش به‌سزایی داشت.
پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در دبیرستان‌های «لو آور» و «لیون» به تدریس فلسفه پرداخت. پس از مدتی تصمیم گرفت که برای کامل شدن تحقیقاتش در زمینه فلسفه پدیدارشناسی هوسرل راهی آلمان شود. با استفاده از یک بورس تحصیلی به آلمان رفت و در برلین به ادامهٔ تحصیل پرداخت. در اینجا بود که آشنایی عمیق‌تری با آثار فیلسوفان بزرگی همچون مارتین هایدگر (فلسفه اصالت وجود یا اگزیستانسیالیسم) و ادموندهوسرل (فلسفه پدیدارشناسی) پیدا کرد. اما پس از چندی تاب تحمل حکومت آلمان نازی را نیاورد، به پاریس برگشت و کار تدریس فلسفه را دنبال کرد.

آریا بانو


آشنایی او با سیمون دوبوار فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی به سال 1929 زمان آمادگی دوبووار برای امتحانات فلسفه در سوربن بازمی‌گردد. دوبوار بعد از آشنایی با سارتر شدیداً و عمیقاً به او دل‌بسته می‌شود و تا آخر عمر با او همراه می‌ماند.
سارتر در 1938 و با نگارش نخستین رمان فلسفی‌اش با نام «تهوع» به شهرتی فراگیر دست یافت و در سال 1964 به خاطر «آثاری که غنی از ایده و مملو از روح آزادی و جستجوی حقیقت هستند و همچنین تأثیر گسترده‌ای بر عصر ما اعمال کرده‌اند» جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد ولی علی‌رغم نیاز مالی در آن زمان، از پذیرفتن جایزه سر باز زد. او اظهار داشته‌است که یک نویسنده فقط باید با آنچه نگاشته است، شناخته و محبوب شود و نه این‌که نام و امتیازاتی را با خود یدک بکشد.
تفکرات مارکسیستی‌اش موجب شد که همواره مقابل اقدامات ضد حقوق بشر رژیم شوروی؛ از قبیل اردوگاه‌های کار و اعدام مخالفان بایستد. همچنین اقدامات وحشیانه فرانسه در الجزایر و دخالت آمریکا در جنگ ویتنام را به شدت محکوم کرد.
او یکی از پیشگامان مکتب اگزیستانسیالیسم بود و معتقد بود که انسان باید خود سرنوشت‌اش را تعیین کند و این جمله‌ی معروف منسوب به اوست: «انسان محکوم به آزادی است».

آریا بانو


بخشی از کتاب
مجلس ششم
صحنه‌ی دو
هوده‌رر:
فرض کن که من جلوی تو ایستاده باشم، همان‌طور که حالا هستم و تو مرا هدف قرار داده باشی…
هوگو:
ولم کنید کارمان را بکنیم.
هوده‌رر:
آن‌وقت نگاه می‌کنی و در لحظه‌ی تیر انداختن، این فکر به کله‌ات می‌زند که اگر حق با او باشد؟ حسابش را کرده‌ای؟
هوگو:
همچه فکرهایی نخواهم‌کرد.‌ به هیچ‌چیز دیگری جز به کشتن فکر نخواهم‌کرد.
هوده‌رر:
چرا فکر خواهی‌کرد. یک آدم روشنفکر باید فکر کند. حتی قبل از فشار آوردن روی ماشه، تو تمام نتایج ممکن عمل خودت را جلوی خودت می‌آوری؛ تمام اعمال یک‌عمر به هدر‌ رفته را، سیاستی را که به باد داده‌شده، این‌که هیچ‌کس نیست جای مرا بگیرد، این‌که شاید هم حزب برای ابد از به دست آوردن قدرت حکومت محروم بشود… .
هوگو:
بهتان گفتم که هیچ این فکرها رو نمی‌کنم.
هوده‌رر:
تو نمی‌توانی جلوی خودت را بگیری و فکر نکنی. این بهتر هم هست. چون این‌جور که تو ساخته شده‌ای، اگر قبلا درباره‌ی کاری که می‌کنی، فکر کرده‌باشی، بعداً در بقیه‌ی عمرت وقت نمی‌کنی درباره‌‌اش فکر کنی(یک‌لحظه) شما همه‌تان‌در بازی‌کردن رُل آدم‌کش‌ها چه شدتی به‌خرج‌ می‌دهید؟ آدم‌کش‌ها آدم‌هایی هستند که قوه‌ی تخیل ندارند، زیاد برای‌شان فرقی نمی‌کند که کسی را از زندگی محروم کنند، چون هیچ تصوری، هیچ تخیلی درباره‌ی زندگی ندارند. من آدم‌هایی را که از مرگ می‌ترسند، ترجیح می‌دهم، چون همین دلیل آن است که این‌جور آدم‌ها بلدند زندگی کنند.

http://www.banounews.ir/Fa/News/750393/معرفی-کتاب-"دست-های-آلوده"-با-ترجمه-جلال-آل-احمد
بستن   چاپ