آریا بانو
داستانک/ صندوق عقب
پنجشنبه 2 تير 1401 - 14:22:25
آریا بانو - خراسان / زوج جوان از خرید که برگشتند با ماشین وارد پارکینگ شدند، مرد دنده ماشین را خلاص کرد و گفت: «تا من چادر ماشین رو می‌کشم تو برو بالا یک چای بذار؛ خریدها رو هم من میارم». زن سوار آسانسور شد، چند لحظه‌ای آسانسور بین طبقات گیر کرد؛ اما خودش دوباره درست شد. زن پیاده شد و رفت سمت واحدشان. وقتی رسید جلوی در، دید در باز است و صداهای عجیبی از داخل می‌آید. همزمان با صداهای عجیب، صدای زنگ تلفن هم می‌آمد، زن صدا زد: «حمید؟ تویی؟» جوابی نشنید. وقتی خریدها را که خیلی نامنظم توی خانه ریخته شده بود دید، خیالش راحت شد که شوهرش داخل خانه است. با تعجب پرسید: «مگه چادر ماشین رو نکشیدی؟ چطور سریع اومدی بالا؟ چرا خریدها رو ریختی وسط خونه؟» در همین لحظه زنگ تلفن خانه دوباره به صدا درآمد و بعد از چند بوق تلفن رفت روی پیغام گیر. صدا گفت: «موبایلت چرا خاموشه؟ هیچ کدوم از خریدها تو صندوق عقب نبود. توی خونه نمون. حس بدی دارم، بیا تو پارکینگ تا...» زن دوید سمت تلفن، اما هیکل کریهی مقابلش قرار گرفت و....

http://www.banounews.ir/Fa/News/757426/داستانک--صندوق-عقب
بستن   چاپ