آریا بانو - خبرگزاری کتاب
ایران / «پانصد میلیون ثروت بانو بیگم» اثر ژول ورن که داستانی عجیب درباره رقابت یک فرانسوی و آلمانی را روایت میکند، اولینبار است که برای نوجوانان و علاقهمندان به سبک و قلم این نویسنده فرانسوی به فارسی ترجمه شده است.
کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که از پول بیزحمت بدش بیاید؛ بهخصوص اگر یک ارثیه هنگفت باشد. دکتر سارازن،
پزشک فرانسوی که زندگی آرام و بیدغدغهای داشت ناگهان چنین چیزی را پیش روی خود میبیند؛ یک ثروت بزرگ. او از همهجا بیخبر بود و درباره
خانواده مادربزرگش چیزی نمیدانست؛ اما آقای شارپ با خبری شگفتانگیز به سراغش آمد: «آقای شارپ برخاست. با احترامی که تمام انگلیسیها برای القاب اشرافی قایلاند، اینطور بیان کرد: سِر بریاه جواهر موتهورانات، من بسیار خشنودم که شما را پیدا کردهام و اولین کسیام که به شما ادای احترام میکند! دکتر پیش خود گفت: این مرد دیوانه است. بین "کلهاستخوانیها" چنین چیزی بسیار رایج است. مشاور حقوقی از نگاه دکتر فکرش را خواند. با خونسردی جواب داد: من به هیچوجه دیوانه نیستم. شما در حال حاضر تنها وارث شناختهشده لقب بارونت هستید که از جانب فرماندار کل شهرستان بنگال به ژانژاک لانژهوُل اعطا شده بود، فردی انگلیسی که در سال 1819 تغییر تابعیت داده بود. او بیوه بیگم گوکول بود و دارای حق انتفاع از اموال وی. دکتر سارازن خشکش زده بود.»
احتمالا همه ما وقتیکه چنین خبری بشنویم خشکمان میزند؛ مثل دکتر سارازن و حتی پسرش اوکتاو و دوستش مارسل. اوکتاو هم وقتی این خبر را شنید گفت: «اما...اگر درست باشد، واقعا حیرتانگیز است!... میدانی که نیممیلیارد ثروت هنگفتی است؟ مارسل سرش را بلند کرد و تأیید کرد: هنگفت کلمه مناسبی است. شاید در فرانسه کسی چنین ثروتی نداشته باشد و در آمریکا فقط چندنفر باشند، به زحمت پنج یا شش نفر در انگلستان، در کل پانزده یا بیست نفر در جهان.»
میبینید؟ ثروت هنگفتی بود؛ اما چهچیز میتواند این لذت بزرگ را زایل کند؟ یک شریک، آن هم کسی که از او خوشت نمیآید. پروفسور شولتز، آلمانی متعصبی است که
دوست ندارد این ارثیه به این راحتیها نصیب رقیب فرانسویاش شود. «او اعتقاد داشت که مبارزهای بین نژاد ژرمن و نژاد لاتین، سوای اینکه همیشه در خور ستایش است، در صورت اقدام درست، ممکن است به نفع نژاد ژرمن تمام شود. مهم این بود که مزه دهان دکتر سارازن را ببیند.».
ماجراهای این دو رقیب از همینجا آغاز میشود و گرههای داستانی این اثر ژول ورن را شکل میدهد. دکتر سارازن و پروفسور شولتز هر کدام شهری مطابق آرزوهای خود میسازند؛ در حالی که مرد فرانسوی پولش را برای ساختن شهری نمونه به نام فرانسویل خرج میکند، مرد آلمانی شهر فولاد را بنا مینهد. شهر فولاد خطرناک و مشکوک به نظر میرسد و مارسل تلاش میکند راز آن را بفهمد.
زبان کتاب ما را به یاد آثار دیگر ژول ورن میاندازد و میتوان تأثیر تاریخ زیستهی او را نیز در انتخاب چنین درونمایهای مشاهده کرد؛ زیرا ژول ورن در کتاب «پانصد میلیون ثروت بانو بیگم» با عنوان فرانسوی «Les Cinq cents millions de la Bégum» قصهای عجیب را روایت میکند که برخی میگویند در این اثر ظهور نازیها در اروپا را پیشبینی کرده است، چون این اثر را در زمان حمله پروس به فرانسه و تصرف بخشی از خاک این کشور نوشته است. نتیجهٔ این جنگ پیروزی قاطعانه پروس و برکناری و تبعید ناپلئون سوم بود. این جنگ همچنین به یکپارچگی آلمان و استقرار جمهوری سوم فرانسه انجامید.
«پانصد میلیون ثروت بانو بیگم» برای اولینبار در
ایران با ترجمه فرزانه مهری از سوی نشر آفرینگان در 239 صفحه و به بهای 55 هزار تومان منتشر شده است.