آریا بانو
براتیگان یک نت سکوت است
سه شنبه 11 بهمن 1401 - 11:51:17
آریا بانو - وینش/ یا شیفته‌­ ریچارد براتیگان می‌­شوید و یا با پوزخندی از سر ناامیدی کتابش را به گوشه‌­ای پرت می‌کنید تا فراموش شود. چه از دسته اول باشید و چه از دسته دوم، صدها دلیل برایش پیدا خواهید کرد. یعنی خود براتیگان با داستان‌­ها، سبک نوشتاری و نگاهش به جهان اطراف این امکان را به شما می‌­دهد. اما به هرحال باید خواندش. خب واضح است که ادبیات داستانی جهان، با همینگوی، مارکز، سلین، داستایوفسکی، وولف، کارور، پروست، دوراس، بورخس و… بنای باشکوه‌­تری است. اما راستش باید بپذیریم که اگر براتیگان نبود، یک جای این کاخ پرجبروت ایراد داشت. در سمفونی باشکوه ادبیات جهان، نویسنده­‌ای مثل ریچارد براتیگان حکم نت سکوتی را دارد که با آن‌که شنیده نمی‌­شود، اما نبودش قطعاً تمام هارمونی سمفونی را به هم می‌­ریزد. به مناسبت 30 ژانویه سالروز تولد ریچارد براتیگان سراغ آثار او رفته‌ایم.
پدری را تصور کنید که یک روز مثلاً به بهانه‌­ی خرید سیگار از خانه خارج می­‌شود و دیگر هرگز برنمی‌­گردد. حالا همین پدر را چهل‌ونه سال بعد تجسم کنید وقتی روی صندلی یک کافه­‌ی ارزان نشسته و چون تا آماده شدن صبحانه‌­اش کار دیگری برای انجام دادن ندارد، روزنامه‌­ی پیش روی‌اش را ورق می‌­زند و متوجه می‌­شود وقتی خانه را ترک کرده همسرش باردار بوده و او پسری دارد. یعنی پسری داشته. چون آن پسر چند روز پیش خودکشی کرده و چون در این چهل‌ونه سالی که پدر از وجودش بی‌­خبر بوده، او نویسنده‌­ی معروفی شده که چاپ خبر خودکشی‌­اش در روزنامه، توجیه پیدا می‌­کند. این داستان زندگی ریچارد براتیگان است. پسری که مرگش باعث شد پدر به وجودش پی ببرد.
براتیگان نویسنده‌­ی مهمی است. البته احتمالاً مثل تمام نویسندگان برآمده از جنبش بیت، نه آن‌قدر مهم که جایگاه خیلی ویژه‌­ای در تالار مشاهیر جهان ادبیات برایش در نظر بگیرند، اما به هرحال مهم است چون نویسنده­‌ای معتقد به ادبیات بی‌زمان و صد البته گریزان از چهارچوب­‌هاست. دو فاکتوری که تا آن‌جا پیش می­‌روند که یکی از بزرگ­ترین کشمکش‌­های میان منتقدین ادبی هنوز هم پاسخ به این دو سوال بشود که: « آیا اساساً نوشته‌­های او داستان به شمار می‌­روند یا نه؟» و از آن مهم‌­تر این‌که «آیا او یک نویسنده است یا صرفاً توشیح‌­گر چیره‌دست موقعیت­‌های مملو از کنایه؟» آیا همین برای اهمیت داشتن او کافی نیست؟
آثار براتیگان را در هیچ دسته‌­بندی و زیر برند هیچ سبک ادبی یا «ایست» و «ایسم» رایجی نمی‌­توان جا داد. او خودش، زندگی و آثارش یک هویت و جایگاه مستقل دارند به نام «براتیگانیسم». مستقل‌­ترین و خودمحورترین سبک ادبی جهان. نهایت شخصی‌نویسی موفق در جذب سایر آدم‌­ها.
چقدر ممکن است نوشتن از یک آدم سخت باشد؟ خب بپذیرید اگر آن یک نفر ریچارد براتیگان باشد، خیلی. انگار باید باور کنیم که او عمداً جوری زندگی کرد و جوری داستان نوشت که نشود به راحتی درباره‌­ی هیچ‌کدام اظهارنظر کرد.
براتیگان معمولاً به عنوان پل ارتباطی بین جنبش بیت در دهه 1950 و انقلاب جوانان دهه 1960 در نظر گرفته می‌شود. این البته صرفاً به دلیل نوشته‌­هایش نیست، بلکه مدل زندگی کولی‌­وار و جهت‌­گیری‌­هایش نسبت به پیرامون نیز در دادن چنین جایگاهی به او نقش دارند.

آریا بانو


جنبش بیت همان جنبش معروف و تاثیرگذاری است که اندکی پس از جنگ جهانی دوم توسط برخی هنرمندان در آمریکا شکل گرفت و در ادامه منجر به پیدایش دو جنبش مهم تاریخ معاصر یعنی هیپی‌گری و جنبش جوانان می 1968 فرانسه شد. مهم­ترین دستاورد بیت و فرزندان خلفش، ایجاد شکست در بخش­‌های مختلف نظم رادیکال اجتماعی آن دوران و به زیر کشیدن قطعیت‌­های رایج تثبیت‌شده از سوی به‌خصوص سیاستمداران بود که در نهایت خود را در جنبش نه به جنگ ویتنام بروز داد. جنبشی که برای اولین بار یک قدرت جهانی را وادار به پذیرش نظر معترضان کرد.
براتیگان طرفدار جنبش بیت نیز -که به اصطلاح یک ضد فرهنگ در دهه شصت بود- در آثارش بی‌توجه به همین نظم ابلهانه‌­ی موجود و خواست‌­های رایج سیاسی و سرعت جنون‌آمیز پیشرفت و ماشینی شدن زندگی، بی توجه به قیل و قال سیاسیون و تغییر جهان، از طبیعت، زندگی و احساسات که خود نشانه‌­ای از بی‌توجهی اعتراضی بود نوشت. تخیل منحصر به فرد او تنظیمات غیرعادی ای را برای مضامینش فراهم می‌کرد. زاویه دید براتیگان به جهان اطرافش، و در واقع به آن بخش از جهان اطرافش که می­‌خواست ببیند، شاخص‌­ترین خصیصه‌­ی او در داستان‌نویسی است.
براتیگان متخصص دیدن چیزهایی است که اکثر ما هرگز نمی‌­بینیم یا اگر ببینیم هم چندان اهمیتی برایش قائل نمی‌­شویم. شاید به همین دلیل باشد که برخی منتقدین، سبک نوشتاری و آثار او را با نویسندگانی مانند هنری دیوید ثورو، ارنست همینگوی، دونالد بارتلم و مارک تواین مقایسه می‌کردند. و باز به همین دلیل است که از نظر همین منتقدین، صید قزل آلا در آمریکا که براتیگانیستی‌ترین داستان او محسوب می­‌شود بهترین اثرش به شمار می‌­رود.
راوی در رمان‌­های براتیگان به دنبال زندگی شبانی در طبیعت است. اما موفق نمی‌شود. معمولاً دلیل این عدم موفقیت نیز همان نظم موجودی است که او و امثال او را به طغیان علیه خود وادار کرده. در نهایت جستجوی او به سرخوردگی ختم می‌شود. همین سرخوردگی در طول مسیر، او را به جایی می‌­رساند تا در مورد ارزش‌های اجتماعی و شخصی در آمریکا با همان احساس ناامیدی اظهارنظر کند. براتیگان اغلب زندگی و طبیعت را در نوشته‌های خود به هم پیوند می‌داد و بنابراین معتقد بود که نمی‌توان شادی شخصی را در یک محیط آلوده پیدا کرد.
تفسیر نهایی براتیگان درباره زندگی در آمریکای معاصر به شدت بدبینانه است. درست مانند نگاه افرادی که مخالف جامعه هستند و بیشتر بر اساس دستورات وجدان زندگی می‌کنند تا قوانین اجتماعی. از همین روست که به هیچ‌­وجه و با هیچ نگرشی نمی­‌توان طنز موجود در آثار این نویسنده‌­ی کولی را نشانه‌­ای از سرخوشی و شادی درونی‌­اش دانست. احتمالاً طنز درون آثار براتیگان که بی­‌شک از طنازی ذاتی خود او می‌­آمد، مصداق بارز همان مثل معروف است که: «آن‌که می‌­گرید یک درد دارد و آن‌که می‌­خندد هزار درد»
شاید از دل همین بدبینی، سرخوردگی و یاس است که براتیگان تمایلی به ایستادن در یک نقطه و تکرار آن چه گذشته و حتی تکرار موفقیت‌­های پیشین یا لااقل استفاده از نقشه‌­ی راه آن موفقیت‌­ها را ندارد. این نگاه حتی در داستان‌­نویسی او نیز به چشم می‌­خورد. او در مصاحبه‌­ای می‌­گوید: «من هرگز دیگر رمانی مانند صید ماهی قزل­‌آلا در آمریکا، نخواهم نوشت. من از تکرار بیزارم. از استفاده­‌ی دوباره از چیزهایی که یک‌­بار استفاده کرده‌­ام هم همینطور. تا جایی که حتی ماشین تحریری که با آن صید ماهی… را نوشتم را نیز تکه‌تکه کردم تکه­‌هایش را توی حیاط خلوت خانه‌ام گذاشتم تا زیر باران زنگ بزند.»
استفاده نوآورانه از زبان یا بهتر است بگوییم بازی­‌های زبانی سرخوشانه و حتی بعضاً کودکانه، در آثار براتیگان بسیار دیده می‌­شود. تکنیک‌­های ادبی فردی شاید بهترین عنوان برای این تجربه­‌های شخصی در حیطه­‌ی روایت و زبان در آثار او باشد. براتیگان به هیچ‌­وجه آدمی احساساتی نیست، هرچند در آثارش به وفور احساساتی ناب به چشم می‌­آید. مطلقاً عمیق نیست اما شاعرانگی خاص زبانش که در اشعارش بهتر و منسجم‌­تر به چشم می‌­خورد، به زبان و جملاتش عمقی خاص می­‌دهد. او نویسنده‌­ای جدی اما بی ادعاست که جدیتش را در سادگی نگاهش به جهان مخفی می­‌کند؛ اما کتمان نه.
براتیگان هیچ نسخه­‌ای برای جهان و آدم‌­هایش ارائه نمی‌­دهد. او راوی است. فقط و فقط یک راوی از چیزهایی که خودش دیده، تجربه کرده و آموخته. او شبیه به آدم مستی است که یک نیمه شب از میان خیابانی می‌­گذرد و بی آن‌که برایش مهم باشد کسی می‌­شنود یا نه، با بهترین صدا و درست‌­ترین شکلی که توانش را دارد آواز می‌­خواند. اگر کسی شنید، چه خوب. اگر هم نه، چه اهمیتی دارد؟ خودش که می‌­شنود.
علی­رغم تمام تلاش‌­هایی که براتیگان برای رسیدن به یک زبان و سبک فردی می‌­کند، اما در نهایت او را می‌­شود به راحتی در دسته‌­ی نویسندگان کلاسیک سبک موسوم به «ادبیات آمریکایی» جای داد. البته این جا دادن به واسطه‌­ی علایق داستانی اوست و نه نزدیکی سبکش به آن جمع نویسندگان. در آثار براتیگان نیز مانند این نویسندگان، همان مضمون‌های کلاسیک و رایج ادبیات آمریکایی را می‌­بینیم اما در بیشتر مواقع با نگاهی جسور، نو و تا حدی متفاوت و بسیار شخصی.
توجه به طبیعت همراه با نگرشی غالباً سوررئال و غریب، نمونه‌­ای از آن چیزی است که در رمان‌های براتیگان می‌­بینیم. او با فرمی هم‌زیست، تصاویر شبانی را با پس‌­زمینه‌­ای از فروپاشی اجتماعی در شرایط بشری معاصر ترکیب می‌کند.
ارزش براتیگان در همین است که به ما بینشی شبانی می‌دهد که می‌تواند روحیه‌­ی ما را در حین تقلا برای سپری کردن یک زندگی قاب‌­بندی‌شده‌­ی متداول سیراب کند. او به ما این آگاهی را می‌­دهد که مکان دیگری نیز برای نفس کشیدن و سبک دیگری برای زندگی کردن وجود دارد. هرچند این‌ها هم جلوی استیصال ما را نمی‌­گیرند، اما وجودشان بهتر از نبودشان است.
به هرحال براتیگان را باید خواند. یا شیفته‌­اش می‌­شوید و یا با پوزخندی از سر ناامیدی کتابش را به گوشه‌­ای پرت می‌کنید تا فراموش شود. چه از دسته اول باشید و چه از دسته دوم، صدها دلیل برایش پیدا خواهید کرد. یعنی خود براتیگان با داستان‌­ها، سبک نوشتاری و نگاهش به جهان اطراف این امکان را به شما می‌­دهد که یا عاشقش شوید و یا با همان کتاب اولی که از او خواندید، دیگر سمتش نروید. براتیگان چنین نویسنده­‌ای است. اما به هرحال باید خواندش.
خب واضح است که ادبیات داستانی جهان، با همینگوی، مارکز، سلین، داستایوفسکی، وولف، کارور، پروست، دوراس، بورخس و… بنای باشکوه‌­تری است. اما راستش باید بپذیریم که اگر براتیگان نبود، یک جای این کاخ پرجبروت ایراد داشت. مثلا شبیه میخی که باید باشد تا بشود گرانبهاترین تابلو را به خوش دیدترین دیوار قصر آویخت. یا کلید کوچکی که قفل صندوقچه­‌ی قدیمی خاک‌گرفته‌­ای را باز می‌­کند که چیزهای ریز کوچک جذابی البته نه به جذابیت آثار اصلی موجود در کاخ، در آن وجود دارد.
در سمفونی باشکوه ادبیات جهان، نویسنده­‌ای مثل ریچارد براتیگان حکم نت سکوتی را دارد که با آن‌که شنیده نمی‌­شود، اما نبودش قطعاً تمام هارمونی سمفونی را به هم می‌­ریزد.

http://www.banounews.ir/Fa/News/819623/براتیگان-یک-نت-سکوت-است
بستن   چاپ