آریا بانو - آخرین خبر / دو یار زیرک و از باده کهن دو منیفراغتی و کتابی و گوشه چمنیمن این مقام به دنیا و آخرت ندهماگر چه در پِیام افتند هر دم انجمنی بازار هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا دادفروخت یوسف مصری به کمترین ثمنیبیا که رونق این کارخانه کم نشودبه زهد همچو تویی یا به فسق همچو منیز تندباد حوادث نمیتوان دیدندر این چمن که گلی بوده است یا سمنیببین در آینه جام نقش بندی غیبکه کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی از این سموم که بر طرف بوستان بگذشتعجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنیبه صبر کوش تو ای دل که حق رها نکندچنین عزیز نگینی به دست اهرمنیمِزاجِ دَهْرْ تَبَهْ شد در این بلا حافظکجاست فکر حکیمی و رای برهمنی