پنجشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۴
خانواده

روایتی از شهادت ۷ غیرنظامی سرنشین یک خودرو در حمله اسرائیل به اصفهان

روایتی از شهادت ۷ غیرنظامی سرنشین یک خودرو در حمله اسرائیل به اصفهان
آریا بانو - اعتماد / نجمه مادر یک جنین ۹ ماهه بود، منتظر یک ‌زندگی جدید. نوزادش را در آغوش نکشید و مرد. حالا به جای شادی بعد از به دنیا آمدن فرزندش در بیمارستان، پیکر خودش ...
  بزرگنمايي:

آریا بانو - اعتماد / نجمه مادر یک جنین 9 ماهه بود، منتظر یک ‌زندگی جدید. نوزادش را در آغوش نکشید و مرد. حالا به جای شادی بعد از به دنیا آمدن فرزندش در بیمارستان، پیکر خودش با فرزندی که هرگز ‌زاده نشد، همسرش و یک خانواده 4 نفره همراهشان، از پزشکی قانونی تا گلستان شهدای اصفهان بدرقه شدند و زندگی تمام شد. 
روی واقعی جنگ؛ مردن پیش از زیستن
جنگ این است. روی واقعی جنگ مردن است. مردن حتی پیش از ‌زاده شدن. مردن زندگی، مردن مردم عادی که چون پناهگاهی ندارند به جایی پناه می‌برند اما باز هم در امان نیستند. نجمه و مسلم در حبیب‌آباد اصفهان زندگی می‌کردند. صدای جنگ در این منطقه عاصی‌شان کرده ‌بود. نزدیکی مناطق نظامی و فرودگاه به دل نجمه که فرزندش‌ را 9 ماهه باردار بود، ترس انداخت. همین هم‌ باعث شد وسایلشان را جمع کنند و برای دوری از خطر و سر و‌ صدای موشک و پدافند به چادگان (منطقه‌ای نزدیک اصفهان) بروند. یکشنبه صبح راهی می‌شوند و سه‌شنبه شب در راه بازگشت به خانه‌شان و در جریان حملات موشکی، نجمه و محسن، همراه دخترشان شهید می‌شوند. نجمه تنها 29 سال زندگی کرد. 
ماهلین؛ مثل ماه
اگر نجمه در جنگ کشته نمی‌شد، میانه تیر، دخترش ماهلین را در آغوش می‌کشید. اما جنگ امانش نداد. 2 هفته دیگر وقت زایمان نجمه که زهرا صدایش می‌کردند، بود. مادرش می‌گوید من نمی‌توانستم اسم نوه‌ام را درست تلفظ کنم.
بازار
به همین خاطر هم نام ماهلین به دنیا نیامده، روی اعلامیه مرگشان اشتباه نوشته شده است. زهرا به مادرش می‌گفت به دنیا که بیاید، آنقدر صدایش می‌کنی که یاد می‌گیری. اما جنگ مهلت نداد؛ نه به نجمه که دخترش را در آغوش بگیرد و نه به مادرش که نوه دختریش را صدا کند تا نامش را بالاخره یاد بگیرد. ماهلین کمتر از 36 هفته زندگی کرد. نجمه کریمی دیپلم خیاطی داشت و خانه‌دار بود، مسلم طاعتی هم کارگر شهرداری. حدود 10 سالی از ازدواجشان می‌گذشت. زندگی ساده کارگری که قرار بود ماهلین زیباترش کند. او از شوق به دنیا آمدن ماهلین و ترس جنگ، دست خانواده‌اش را گرفت و راهی اطراف اصفهان شد تا شاید همسر باردارش و فرزندشان کمتر در خطر باشند. سه‌شنبه بعدازظهر در مسیر بازگشت به اصفهان و در پی حملات موشکی همراه با نجمه و ماهلین کشته شدند. محسن هرگز فرصت پیدا نکرد که در سی و چند سالگی دخترش را صدا کند؛ ماهلین. 
یک مرگ دوستانه
نجمه و‌ مسلم، همراهان دیگری هم داشتند. خانواده شریفی؛ همسایه و از دوستان خانوادگی آنها همسفرشان شدند. خانواده شریفی با دو فرزند نوجوانشان، فاطمه و مجتبی همراه نجمه و مسلم ساعت 4 بعدازظهر روز سه‌شنبه شهید و زندگی از 7 جان عزیز در اوج جوانی گرفته شد. قرار بود نجمه بعد از زایمان به خانه‌شان برود تا از او و نوزادش مراقبت کنند. تخت نجمه گوشه خانه، خانواده شریفی هم آماده و حاضر بود تا نجمه از بیمارستان به جای خانه مادر بیمارش، راهی خانه دوستانشان شود. جنگ به هیچ کدام مهلت نداد.
زهرا فقط دخترم نبود
زهرا دختر کوچک خانواده بود. دختری که از پدر و مادر کهنسال و بیمارش مراقبت می‌کرد، مادر و پدری که 15 سال پیش داغ پسرشان را دیده بودند؛ داغی که وقتی مادر نجمه از آن یاد می‌کند گویا هنوز سرد نشده است، به همین خاطر هم صبح فردای کشته شدنشان وقتی از شهرداری به خانه مادری نجمه مراجعه می‌کنند، خبر شهادتشان را به مادر نمی‌گویند. خواهر و برادر نجمه اول خبردار می‌شوند و بعد پدر و مادرشان. مادر در میانه مویه برای دختر جوانش می‌گوید که نجمه فقط دخترم نبود، پرستارم بود. پرستار مهربان پدر و مادر بیمارش. خواهر نجمه هم صبح فردا خبردار می‌شود. نرگس می‌گوید: «زهرا برای همه گوش شنوا بود. هر کس درددلی داشت سراغ زهرا می‌رفت. برای ما که برادرمان را از دست دادیم، از دست دادن خواهرم داغ خیلی بزرگی است که هنوز درکش نکرده‌ایم.»
دقیق نمی‌دانیم چه بلایی سرشان آمد
جمعه بعد از نماز پیکر همه آنها به خاک سپرده شد. نرگس خواهر نجمه می‌گوید آنها دقیق نمی‌دانند چه اتفاقی افتاده است. آنها صبح فردای این اتفاق از طریق عده‌ای که خودشان را از شهرداری یعنی محل کار مسلم معرفی کردند، خبردار شده‌اند. شب کشته شدنشان هم خانواده مسلم خبر‌دار می‌شوند. برادر نجمه پیکرها را از پزشکی قانونی تحویل گرفته، چیزی از خودرویی که 7 سرنشین جوان داشته، باقی نمانده. خانواده چیز چندانی از جزییات اتفاقی که برای عزیزانشان رخ داده، نمی‌دانند. نمی‌دانند دقیقا چطور و چرا عزیزانشان را از دست داده‌اند. پرسشی که هیچ‌کس - دست‌کم تا لحظه نوشتن این مصاحبه- به آن پاسخ نداده است. آنها با همراهی نیروهای برخی نهادها مراسم کفن و دفن را برگزار کردند و مسیر زندگی نجمه و مسلم که هنوز چیزی از جوانی نفهمیده‌ بودند، به گلزار شهدای اصفهان ختم شده است.


نظرات شما