آریا بانو - همشهری آنلاین / این روزها سرنوشت مرادبیک را دریابید. مطمئن باشید به قول حسامبیک خار و خفیف نخواهید شد. کافی است صحنه روایت زندگی قلیخان را بهخاطر آورید.
اگر فکر میکنید سریال ساخته امرالله احمدجو که امسال 33ساله میشود، داستان متنبهشدن یک راهزن در سالهای اولیه قرن سیزدهم هجری شمسی در میانه فلات مرکزی ایران است، شک نکنید که هنوز این قالیچه ریزبافت ایرانی را درک نکردهاید. این اثر کمیاب تلویزیونی مجموعهای از بهترین دستاوردهای هنرمندانی است که در دل بیابانهای پیرامون اصفهان به معجزه تغییر و تحول ایمان آوردند. از فیلمنامهنویس و کارگردان جوانی که برای نواختن دل خویش به جای هر نواختنی سراغ سریالسازی رفت.
همهچیز «روزی روزگاری» تودلی و دلبرانه است. خسرو شکیبایی، ژاله علو، محمود پاکنیت، پرویز پورحسینی و عالیجناب جمشید لایق همگی چنان در لانگشاتها میدرخشند که انگار صدفهای دریایی تنگه هرمز هستند. موسیقی فرهاد فخرالدینی که راه میافتد با یورتمه اسب سفید، مانند فرشهای نائین و بیجار مجموعهای متناسب از فرمها و نواهای اینجایی آغاز میشود.
برای روزگار امروز که نیاز روح ما نوشیدن از سرچشمههای غنی ایرانی و امید داشتن به پایان داستان نور افقهای وطنی است، «روزی روزگاری» مانند چشمهای در یک واهه هنوز جوشان و خنک منتظر ماست.
این روزها سرنوشت مرادبیک را دریابید. مطمئن باشید به قول حسامبیک خار و خفیف نخواهید شد. کافی است صحنه روایت زندگی قلیخان را بهخاطر آورید. صدای ایرج رضایی در میان پکهای جمشید لایق: قلی خان دزد بود، خان نبود. بسمالله. شروع کنید تماشا را. «روزی روزگاری» داستان تحول یک راهزن نیست.
بازار ![]()