آریا بانو - شفقنا / حسین (ع) برای مرزبندی ابدی بین دو گفتمان از انسان و اسلام برخاسته بود؛ انسان مختار و انسان اسیر، انسان آگاه و انسان گمراه، همچنین اسلام مبتنی بر کرامت و شرافت انسانی و اسلام بی اعتنا به جوهره و شان انسانی. و به ظن قوی این همان چیزی بود که حسین (ع) و یاران با وفایش را به شهادت رساند، یعنی انسانیت و حریت ایشان، چنان که علی (ع) را عدالتش به شهادت رساند. این گونه بود که حسین (ع)، رستاخیز انسانیت را برپا، و پرچم نماینده دائمی اسلام حقیقی را برافراشت و در هر زمین و زمانه، آنکه کرامت و جوهر انسانیاش قویتر است با حسین (ع) و نهضت او همراهی و همذاتپنداری بیشتری خواهد داشت.
متن کامل یادداشت به این شرح است:
بازار 
حسین(ع) شهید انسانیت
امام حسین(ع) در چنان افقی ایستاده است که جز معصوم(ع)، احدی حتی به مقدمات شناخت این گوهر هستی دست نمییابد. ورود به حیطه حسین شناسی، مردمان خود را میطلبد و ویژه مقربان و اهل توفیق و معرفت است. اما هر مسلمان و بلکه هر انسانی میتواند به فراخور ظرفیت خود، به برداشتی از سیدالشهدا(ع) و آموزههای بلند ایشان نائل شود. از میان همه خوانشهای حقیقت جویان درباره نهضت امام حسین (ع)، همان قدر میفهمیم که نسبت حسین(ع) با خالق هستی، نسبت عبد برگزیده است و داستان کربلا، معامله او با خداست. اما معامله برسر چه؟
پارادایم عزت و ذلت؛
تاملی بر آنچه به عنوان فرمایشهای حضرت سیدالشهدا (ع) از مدینه تا روز عاشورا مشهور است، گواهی میدهد پرتکرارترین فرازی که در بیانات امام حسین(ع) پژواک یافته، دوگانه «عزت» و «ذلت» است. این تاکید به گونهای است که اگر بگوییم از والاترین مصادیق برای «معروف» و «منکر» در وصیت مشهور خطاب به محمد حنفیه (اُرِیدُ أن آمُر بِالْمعرُوفِ و أنهی عنِ الْمُنکرِ)، تفسیر به عزت و ذلت است، گزاف نگفتهایم. چه بسا میتوانیم این گونه بفهمیم که «اراده دارم تا امر به عزت و نهی از ذلت کنم». براستی چه معروفی والاتر از «عزت» و چه منکری مهلکتر از «ذلت» برای یک انسان، یک جامعه و یا یک مکتب؟ مرور فرازهای دیگری از مضامین مشهور امام (ع) منزلت دوگانه ی بنیادین «عزت» و «ذلت» را آشکارتر می سازد:
إِنّما خرجتُ لِطلبِ الإِصلاحِ فِی أُمّهِ جدِّی..؛
الا اِنّ الدّعِی بن الدّعِی قدْ رکز بین اثنتینِ بین السِّلهِ و الذِّلّهِ و هیهات مِنّا الذِّلّه؛
موْتٌ فی عِزٍّ خیرٌ مِنْ حیاهٍ فی ذُلٍّ؛
الموْتٌ خیرٌ مِنْ رُکوبِ الْعارِی والْعارُ اوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِی؛
واللهِ لا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطاء الذلِیلِ، و لا أفِرُّ فرار الْعبیدِ؛
ان لم یکن لکم دینٌ و کنتُم لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فِی دُنیاکم؛
سبک زندگی حسین (ع)؛
خوانش این کلمات نورانی امام حسین(ع) – چه مضمون کلام ایشان باشد و چه برداشت شیفتگان از سیره نورانی ایشان به همراه نگاهی به سلوک رفتاری سیدالشهدا (ع) – تصویر خیره کنندهای از دینداری و سبک زیست ایشان را نیز ارائه میدهد.
چنان که، امام حسین(ع) همچون مولیالموحدین حضرت علی(ع) و سیده زنان عالم حضرت زهرای اطهر(س)، نماز و نیایش را بسیار دوست میدارد. شب عاشورا را به عبادت با معبود خود میایستد و ظهر عاشورا نمازی عاشقانه میخواند که خود دربرگیرنده ی بالاترین پیام های عملی اهتمام به نماز و عبودیت است؛ اما عجیب آنکه در میان مشهورترین کلمات نقل شده از سرور آزادگان، نمیشنویم که لشکر مقابل را به نماز و روزه و احکام و مناسک دیگر دعوت کنند. گویی مساله امام حسین (ع) با آنها و مساله آنها با حسین (ع)، صرف نماز و روزه و امثال این احکام با همه اهمیتش نیست. آنها هم گویی اهل نماز و روزه اند و حتی نماز خود را به امامت حسین(ع) اقامه میکنند. اما شاهدیم که در کمال اسف و حیرت تاریخ سپس همانها به حکم شرع یزیدی و به خیال خام خود بعضا برای رضای خدا، در برابر حسین(ع) میایستند و کمر به قتل او و خاندانش می بندند!!!
«اسلام، روشنترین مذهب انسانی»
پس مسئله چیست که آنان را در دو جبهه قرار می دهد؟ مسئله، بازگشت به جوهره اصلی خلقت آدمی، یعنی جوهره انسانی و کرامت و آزادگی انسان است. کرامتی که حساب نماز حسین (ع) را از نماز آنان، و آیین و مذهب حسین (ع) را از کیش آنان جدا و متمایز میسازد.
حسین (ع) میداند، اسلام انسانی محمد (ص) بود که شیفتگی جانها را به «توحید» برانگیخت. او واقف است که جوهر انسانی پیامبر (ص) بود که مکتب رهاییبخش بردگان و بندگان از قید قدرتمندان جاهلی گردید. و در مقابل، او به چشم خود شاهد بود، که نخستین انحرافات پس از پیامبر (ص) چه بسا با غلبه قبیله بر اصول انسانی و اخلاقی و اسلامی دیگر شکل گرفت.
50 سال بعد از رحلت جد بزرگوارش (ص) دلیل ایستادگی در برابر دستگاه غیرانسانی حکومت یزید، و اساسیترین عامل بروز حادثه حیرتانگیز کربلا، همین شیفتگی امام حسین (ع) به آموزه های پیامبر (ص)، یعنی کرامت و آزادگی انسان و حقیقت اسلام بود. اسلامی که به تعبیر مرحوم علامه جعفری «روشنترین مذهب انسانی» است؛ یعنی «اسلامی که دفاع از حیات و شرف و حیثیت الهی آن از با اهمیتترین اصول آن تلقی میشود.».
به بیان دیگر، امام حسین (ع) برای اصلاح امت و اقامه همان اصول بنیادین و کرامت انسانی بپا خاست که اعلی درجه آن در دین حقیقی پیامبر (ص) و سیره ی علی ابن ابی طالب (ع) متبلور شده بود. اصول بنیادینی که پیامبر «رحْمهً لِلْعالمِین» برای آن مبعوث شده و مردم به چشم و جان خود در آن دوران از رسول خدا (ص) مشاهده کرده و آموخته بودند و متاسفانه در دوران اموی از روح خود تهی شده و با حکومت یزید به انحراف و نهایت ابتذال کشیده شده بود.
فراتر از دوگانه حکومت یا شهادت؟؛ حسین (ع) شهید انسانیت
بیآنکه بخواهم به برداشت هایی که تاکنون از نهضت حسینی (ع) در دو گانه حکومت و شهادت صورت گرفته، ورودی داشته باشم، به نظر میرسد مساله اصلی حسین(ع)، صرفا با مساله ی حکومت یا تکلیف برای قیام و شهادت توضیح کاملی داده نخواهد شد که اینها همه اهمیت و طریقیت خود را داشت. بیتردید حکومت نیازمند ابزار است و تکلیف وسعت میخواهد. لذا وقتی که امکان حکومت میسر نگردد و یا زمینه ی آن از میان برود و یا وسعت انجام تکلیف فراهم نباشد، آدمی معذور می شود. اما آیا غیر از این است که «عزت»، «حریت» و «کرامت انسان بودن» است که مرز ندارد و به هیچ امکان و وسعتی محدود نمیشود و در هیچ شرایطی اسقاط نمیگردد و آدمی حق عبور از آن را ندارد؟
امام(ع) میدانست که جریان یزیدی از حداقلهای صلاحیت حکومت بر امت اسلام برخوردار نیست و باید کاری کرد. کوفه با نامه هایی که نوشتند و عراق با سوابقی که داشت، می توانست بستری برای انجام این هدف باشد. از این روی امام (ع) به سوی کوفه حرکت کرد. در این حال پس از داستان مسلم ابن عقیل و ارعاب و انفعال و عقبنشینی کوفه، لشکر حسین (ع) به روشنی واقف شد که با شرایط حاکم بر مردم آن روز عراق و استبداد فراگیر یزید و والی خونریزش ابن زیاد، دیگر از عده و امکانات لازم برای برقراری حکومت محدود نیز برخوردار نخواهد بود.
عبرت تاریخ آن است که انفعال و پراکنده شدن گروه هایی از مردم کوفه در پی تهدید و رشوه و نیرنگ های ابن زیاد بیش از حد تصور است. تعداد شهدای کربلا نشان می دهد که حجم لشکر امام حسین (ع) تا چه اندازه محدود بوده است. شاید فرومایگان یزید جنگ و شبیخون را در هر شرایطی تحمیل می کردند. اما چه بسا اگر مردم کوفه آن همه عقب نشینی نمی کردند و عِدِه و عُدّه ی لشکر حسین (ع) در برابر سپاه عظیم ابن زیاد، تا آن اندازه کوچک به چشم نمی آمد، ماجرا مسیر و سرنوشت دیگری می یافت و یزید را وادار می ساخت تا راه دیگری را برگزیند. شاید در آن صورت، لشکر ابن زیاد به جای قرار دادن امام (ع) در دو راهی یا جنگ یا بیعت، به رفتن امام (ع) به سرزمین دیگری رضایت می داد. کسی چه می داند؟
اگر امام (ع) در دوگانه «عزت» و « ذلت» و لکهدار شدن «شرافت» یعنی تنگنای پذیرش بیعت اجباری با یزید که عبور از مرزهای کرامت و انسانیت، و مشروعیت بخشی به حاکمیتی غیر انسانی و جبار و پذیرش بدعتی ابدی در آیین محمد(ص) قرار نمیگرفت، چه بسا با منتفی شدن زمینههای امر به معروف و نهی از منکر، راه دیگری را برای زمینهسازی اصلاح امت و حکومت بر میگزیدند.
به زعم نگارنده، مساله اساسی و برگشتناپذیر، همین اصل «شرافت» و «امر به عزت» و «نهی از ذلت» بود که باید با تفسیر رایج از «امر به معروف» و «نهی از منکر» و هر «تکلیف» دیگری متفاوت دانسته شود و در هیچ شرایطی اسقاط پذیر نبوده و نخواهد بود. امام حسین (ع) و خاندان شریفش نمیتوانستند با عبور از «عزت» و تن دادن به «ذلت» بیعت اجباری با جرثومه ی بدعت و تباهی، مرگ «انسانیت موعود پیامبر (ص)» و بازگشت به بردگی جاهلیت را امضا و تایید کنند. حیات شرافتمندانه و کرامت انسانی در اسلام و قاموس حسین (ع)، خط قرمز و پیشنیازی بود که بدون آن، نه تنها راهی برای بازگشت به اسلام پیامبر (ص) و علی (ع) که حتی راهی برای حداقلهای حیات انسانی در امت اسلام باقی نمیماند.
گشودن «جبهه انسانیت» در برابر «جبهه جباریت»؛
حسین (ع) در نهضت شریف خود، در حال گشودن «جبهه انسانیت» در برابر «جبهه جباریت» بود. جبهه ای که نه فقط آن روز، که معنا بخش صف بندی دو اسلام در آینده قرار می گرفت. و این حقیقتی بود که جریان مقابل به دلیل دور شدن از مولفههای کرامت و شرافت انسانی، قادر به درک آن نبود. هر چه میگذشت و به روز عاشورا نزدیک میشد، «أشباه الرّجال و لا رجالی» که با اندک متاعی به یزید پیوسته بودند، از فهم عدم پذیرش بیعت به رغم خطرات سهمگین و جانفرسا برای حسین(ع) و خاندان حسین(ع) که تا سر حد شهادت و اسارت اهل حرم بود، عاجزتر میشدند. چرا که ادراک جماعتی که از حداقلهای انسانی به اسفل السافلین تنزل یافتهاند و خدا را در معادلات خود فراموش کردهاند، راه به «خلوتگاه خورشید» نمیبرد و درکی از پارادایم «عزت» و «ذلت» نخواهد داشت.
آموزه شگفت و ابدی شامگاه عاشورا؛
حسین(ع) در آموزهای ابدی و شگفت تا دیرگاه شب عاشورا، همراهانش را از سرنوشتشان آگاه و در انتخاب مسیر آزاد میگذارد و همزمان تا آخرین لحظات حیات نورانیاش، جبهه جهل و جبر و انحراف و کفر را به حقیقت و اصلاح فرا میخواند. این، به دلیل حرمتی است که برای فطرت کریم و انتخابگر انسان قائل است که باید مختار و آزاد، بداند در کدام سو ایستاده است، و چرا؟ و به کجا؟ میرود. این آگاهی بخشی و شفافیت، سیره حسین(ع) از همان آغاز بوده است.
چنان که، امام (ع) در ابتدای حرکت نیز در مکتوب منقول از ایشان به بنیهاشم بیان میدارند: «بسمالله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی بن ابی طالب الی بنی هاشم، امّا بعد، فانّ من لحق بیمنکم أستشهد، و من تخلّف لم یبلغ مبلغ الفتح و السلام؛» به نام خداوند بخشنده مهربان؛ از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم. اما بعد، هر کس از شماها به من بپیوندد، به شهادت میرسد و هر کس باز ماند به جایگاه فتح و پیروزی نخواهد رسید، والسلام.
و البته مخاطب حسین (ع) در این رستاخیز عظیم، صرفا اندک یاران وفادار و یا آن جماعت کثیر دین به دنیافروش نبودند. حسین (ع) برای مرزبندی ابدی بین دو گفتمان از انسان و اسلام برخاسته بود؛ انسان مختار و انسان اسیر، انسان آگاه و انسان گمراه، همچنین اسلام مبتنی بر کرامت و شرافت انسانی و اسلام بی اعتنا به جوهره و شان انسانی. و به ظن قوی این همان چیزی بود که حسین (ع) و یاران با وفایش را به شهادت رساند، یعنی انسانیت و حریت ایشان، چنان که علی (ع) را عدالتش به شهادت رساند. این گونه بود که حسین (ع)، رستاخیز انسانیت را برپا، و پرچم نماینده دائمی اسلام حقیقی را برافراشت و در هر زمین و زمانه، آنکه کرامت و جوهر انسانیاش قویتر است با حسین (ع) و نهضت او همراهی و همذاتپنداری بیشتری خواهد داشت.
معجزه ی حسین (ع)؛
یزید، حسین (ع) را در محاصره لشکر بیشمار و صحرای دور افتاده کربلا، تمام شده میدید. چند تن همچون کبوتران بیپناه در روز یا نیم روزی غریبانه و در نهایت شقاوت سر بریده شدند و امپراتوری دروغ یزید آنان را خارجی و فتنهگر نامید و انگیزهها و هدف و استواری و حقطلبی و شجاعت و رزم بینظیر و در یک کلمه نهضت الهیشان را تحریف و انکار کرد. آن اشقیای سیاهبخت، حتی نیازی به دفن پیکر مطهر شهیدان ندیدند و بر پیکر آلالله اسب تاختند و حرمت حرم را شکستند. اما سنت خداوند و حرمت «انسان» چه میشود؟
همان قطره نخست خون مقدس «حسین، عزیز فاطمه (س)» که بر زمین نشست، آتشی از ندامت و بیداری برخاست. تلاقی اسطورگان عزت و فرومایگان ذلت، توفانی بر پا نمود. تاریخ انتقام خود را از تبهکاران گرفت و میگیرد. معجزه حسین (ع) همان بس که «از شهادت حسین(ع) حرارت و گرمایی در دلهای مومنان شعله کشید که هرگز سرد و خاموش نخواهد شد.» آن بیابان تفتیده گمنام و آن تنهای قطعه قطعه، امروز قبله مسلمانان حقیقتجو و انسانهای آزاده جهان شدهاند و هر روز زمزمه نام و راه حسین (ع) خطاب به عالمیان بلندتر و فراگیرتر میشود که «هیهات مِنّا الذِّلّه» و «ان لم یکن لکم دینٌ و کنتُم لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فِی دُنیاکم».
خداوندا، به حق مظلومیت حسین (ع) و خاندان حسین (ع) و به حق شهیدان گلگون و جاوید کربلا، ما را و یکایک شیعیان حسین (ع) را به درک شرف و کرامت انسان، استوار و رهنمون فرما. دین و آیینمان را دین و آیین حسین (ع)، سرزمین و مردمانمان را مزین به حریت حسین (ع)، و جبهه ما را «جبهه عزت و کرامت و انسانیت» قرار ده، نه دین و آیین و جبهه ی آنان که در برابر حسین (ع) ایستادند و ملائک و آدمیان را بر عزای «اشرف اولاد آدم» نشاندند. آمین یا رب العالمین.
ابوالفضل فاتح
یادآوری: اصل این مکتوب در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی 1402 نگاشته شد که پس از بازخوانی ویرایش هایی، مجددا تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد.