آریا بانو - خراسان / آیفون 17 رونمایی شد؛ جدیدترین مدل از محبوبترین برند گوشی دنیا که خیلیها بهخاطر کارایی آن را انتخاب میکنند اما بسیاری ورای نیاز واقعی تصور میکنند هربار مدل جدید آیفون آمد باید تهیه کنند تا مبادا از قافله عقب بمانند چراکه انتخاب آنها بر پایه اولویت های خاصی است
چند روز بیشتر از رونمایی آیفون 17 نگذشته و شبکههای اجتماعی پر شده از ویدئوهای مقایسه این مدل با مدلهای قبلی و بحثهای جدی و شوخی درباره قیمت و امکاناتش. در این میان، صحنهای آشنا دوباره تکرار شد: کسانی که هنوز آیفون 15 یا 16 سالم و پرسرعت در دست دارند، ناگهان احساس کردند گوشیشان دیگر «به اندازه کافی خوب» نیست. آن حس ریز و گذرایی که میگوید «اگر عقب بمانم چی؟» مثل خارش کوچک اما مداوم، ذهنشان را قلقلک میدهد. پیشفروشها هم این حس را تقویت میکنند؛ «محدود، زودتر سفارش دهید»، «ویژه کسانی که اولین باشند» و... سوال اما سر جایش است: آیا ما واقعا به این گوشی نیاز داریم، یا صرفا آن را میخواهیم چون دیگران میخواهندش و جامعه برای دارندهاش اعتبار قائل است؟ آیا چیزی در ذات آیفون 17 هست که زندگیمان را دگرگون کند، یا این رونمایی فقط جرقهای است برای شعلهور کردن میل به چیزی که قبلا نداشتیم و شاید اصلا لازم هم نداریم؟ همین جاست که پای روانشناسی و جامعهشناسی میل به ماجرا باز میشود. موضوعی که در این پرونده به آن میپردازیم.
وقتی دیگری تعیین کننده است
بازار 
ژاک لاکان، روانکاو فرانسوی، جملهای مشهور دارد: «میل انسان، میل دیگری است.» این جمله به ظاهر ساده، لایههای زیادی دارد. لاکان میگوید ما اغلب دقیقا نمیدانیم چه میخواهیم؛ خواستههای ما از دریچه خواستههای دیگران شکل میگیرند. مثال ساده همان کودک و اسباببازی است: بچهای که اسباببازیاش کنج اتاق افتاده، بیتفاوت است. اما به محض اینکه کودک دیگری آن را برمیدارد، ناگهان آن را میخواهد و حتی حاضر است گریه کند تا پسش بگیرد. این جا «میل دیگری» به شیء، میل بچه را فعال کرده است.در دنیای امروز، این بازی فقط در زمین بازی کودکان نیست؛ شبکههای اجتماعی، تبلیغات و فرهنگ عمومی این چرخه را روزانه در مقیاس جهانی بازتولید میکنند. آیفون، به عنوان یکی از نمادهای فناوری معاصر، دقیقا در جایگاه «ابزاری که میل برمیانگیزاند» قرار میگیرد. حتی اگر مدل فعلی ما کاملا بینقص کار کند، دیدن تمایل و هیجان دیگران برای داشتن مدل جدید، ساختاری روانی را فعال میکند که مقاومت در برابرش دشوار است.حسادت، تقلید و رقابت نمادین در این فرایند نقش کلیدی دارند. حسادت وقتی شکل میگیرد که دیگران به واسطه داشتن یک شیء یا تجربه، جایگاه بالاتری در نگاه جمع به دست میآورند. تقلید به ما میگوید اگر همان شیء را داشته باشیم، به آن جایگاه میرسیم. رقابت نمادین، چرخه را کامل میکند: ما نه فقط میخواهیم داشته باشیم، بلکه میخواهیم از دیگری جلو بزنیم.بنابراین، خرید آیفون جدید فقط یک تراکنش اقتصادی نیست؛ پیامی به «دیگری» است: «من هم هستم و از قافله عقب نماندم.» این همان جایی است که میل شخصی و میل دیگری چنان در هم میپیچند که تشخیص مرزشان کار سادهای نیست.
مصرف بهعنوان نمایش اجتماعی
تورستین وبلن، اقتصاددان و جامعهشناس آمریکایی اواخر قرن نوزدهم، اصطلاح «مصرف تظاهری» را مطرح کرد. او توضیح میداد که افراد گاهی کالاها را نه صرفاً برای رفع نیاز، بلکه برای نمایش موقعیت اجتماعی میخرند. در این جا، خودِ کالا یک «بیلبورد» سیار برای نمایش قدرت، ثروت یا ذوق تلقی میشود. آیفون در این چارچوب بیش از یک ابزار ارتباطی است؛ نشانگر تعلق به یک گروه خاص و توانایی همراهی با تازهترین روندهاست.
سرمایه فرهنگی چطور باعث تمایز میشود؟
چند دهه بعد، پیر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، نظریه «سرمایه فرهنگی» و «تمایز» را مطرح کرد. او گفت که ما از طریق انتخابها و سلیقههایمان به دیگران پیام میدهیم که به چه طبقه اجتماعی تعلق داریم یا میخواهیم تعلق داشته باشیم. داشتن آیفون جدید میتواند به مثابه گذرنامهای باشد که فرد را به «گروه آدمهای بهروز و توانمند» وارد میکند، حتی اگر از تمام امکانات آن استفاده نکند.
از ابزار کار تا نماد هویت
در کلان شهرها مدل گوشی گاهی جایگزین ساعت مچی لوکس یا کیف برند شده است. آیفون این نقش را با دو مزیت ایفا میکند: اول، هویت برند اپل با طراحی مینیمال و شهرت جهانی و دوم، جدا کردن کاربرش از «دیگران» به واسطه قیمت و دسترسی محدود. این همان «تمایز»ی است که بوردیو از آن یاد میکند؛ تمایزی که نه لزوماً در کارایی، بلکه در قابلیت نمایش نهفته است. به این ترتیب، خرید آیفون جدید برای برخی مصرفکنندگان در وهله اول یک انتخاب فناورانه نیست، بلکه یک عمل در راستای سرمایه فرهنگی است؛ عملی که به هویت کاربر شکل میدهد، جایگاهش را در سلسلهمراتب نمادین تقویت کرده و روایت شخصیشان را در نگاه دیگران کامل میسازد.
چرخه دوپامین و وسوسه چیز «جدید»
مغز انسان طوری طراحی شده که به تازگی واکنش نشان دهد. پژوهشهای علوم اعصاب نشان دادهاند که مواجهه با یک محصول نو، بهویژه اگر با هیجان و تبلیغات همراه باشد، ترشح دوپامین را در مغز افزایش میدهد. این هورمون با لذت و پاداش در ارتباط است و باعث میشود احساس کنیم به سمت آن چیز کشیده میشویم، حتی قبل از اینکه ارزیابی منطقی از نیاز واقعیمان داشته باشیم. رونمایی مکرر آیفون، دقیقا روی همین نقطه ضعف ما حساب میکند؛ ترکیب تصویر، موسیقی و روایت، محرک یک موج دوپامینی جمعی میشود.
تکنیکهای بازاریابی اپل
اپل سالهاست که فرمولهای خاص خود را برای ایجاد اشتیاق حفظ کرده است: ایجاد کمیابی مصنوعی با محدود کردن موجودی اولیه، روایتسازی احساسی که محصول را نه یک وسیله، بلکه بخشی از زندگی «رویایی» نشان میدهد و استفاده از چهرههای شاخص و کاربران محبوب شبکههای اجتماعی برای تایید ضمنی برتری آیفون. این تاکتیکها با هم تصویری میسازند که در آن خرید یک مدل تازه، معادل ارتقای جایگاه فردی است.
فومو و خرید در لحظه
پدیده «ترس از جاماندن» یا همان فومو، یکی دیگر از ابزارهای قدرتمند فروش است. وقتی موجی از تصاویر دوستان، همکاران و اینفلوئنسرها با آیفون جدید در فضای مجازی شکل میگیرد، بخشی از ذهن افراد برای جلوگیری از عقبماندن از این «صف نمادین» فعال میشود. این فشار روانی باعث میشود تصمیمگیری سریع و خرید هیجانی اتفاق بیفتد.
دردسرهای خرید بدون نیاز
شاید بگویید خب مثل یک کلکسیونر که از داشتن چیزهای مشابه خسته نمیشود؛ فردی که آیفونباز محسوب میشود هم دوست دارد بهرغم داشتن یک آیفون 16، بهمحض رونمایی از مدل جدید سراغش برود و این موضوع اگر کار خوبی نباشد لااقل برای خود فرد یا جامعه ضرری که ندارد. در این بخش از جنبههای مختلف به پیامدهای موضوع نگاه میکنیم:
وابستگی احساسی خریدهای تکراری و هیجانی، بهویژه برای محصولاتی گرانقیمت مثل آیفون، میتواند فشار مالی جدی ایجاد کند. برخی افراد برای همراهی با موج مصرف، به وام یا خرید قسطی متوسل میشوند و این یعنی بدهی بلندمدت برای محصولی که شاید چند ماه بعد دیگر «جدید» محسوب نشود. این روند، نوعی وابستگی احساسی به برند هم میسازد که فرد را در چرخه خریدهای بعدی نگه میدارد.
هویت مصرفی وقتی ابزارهای دیجیتال تبدیل به شاخص اصلی هویت فرد شوند، خطر این وجود دارد که شخصیت و ارزش فردی بیش از حد به اشیایی که مالک آنهاست، گره بخورد. این وضعیت باعث میشود رضایت درونی وابسته به داشتن «آخرین مدل» باقی بماند، نه به رشد مهارت یا تجربههای واقعی.
فشار اجتماعی و مقایسه دایمی شبکههای اجتماعی موتور قدرتمندی برای ایجاد مقایسه هستند. دیدن مداوم تصاویر دیگران با محصولات جدید، میتواند احساس کمبود و عقبماندگی را تقویت کند. این فشار نهتنها هزینه شخصی دارد، بلکه از منظر جمعی هم مصرفگرایی بیرحمانه را تغذیه میکند؛ فرهنگی که در آن، ارزشگذاری بیشتر بر اساس داشتهها شکل میگیرد تا بودنها.
نویسنده: سید مصطفی صابری | روزنامهنگار