آریا بانو - آخرین خبر / سبزهها نو دمید و یار نیامدتازه شد باغ و آن نگار نیامد بازار نوبهار آمد و حریف شرابمبه تماشای نوبهار نیامدچشم من جویبار گشت ز گریهسرو من سوی جویبار نیامدآمد آن گل که باز رفت ز بستانوه که آن آشنای یار نیامدعمر بگذشت و زان مسافر بدخویک سلامی به یادگار نیامدخوبرویان بسی بدیدم، لیکدل گمگشته برقرار نیامدبا چنین آه و اشک، چو بارانشاخ امید من به بار نیامدآن صبوری که تکیه داشت بر او دلدر چنین وقت هیچ کار نیامدخون دل خوردم و بسوختم، آریبر کس آن باده خوشگوار نیامدآنچه از غم گذشت بر دل خسروهرکه را گفتم استوار نیامدامیرخسرو_دهلوی