جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
مقالات

شاعرانه/چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است

شاعرانه/چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
آریا بانو - آخرین خبر / گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست بازار چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست انداخت ...
  بزرگنمايي:

آریا بانو - آخرین خبر / گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست
بازار
چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست
انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید
این جام عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست
بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست
این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما
یک ذرّه به دنبال جدایی‌طلبی نیست
سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک
گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست!
کاظم_بهمنی 


نظرات شما