آریا بانو - ایسنا / فرزانه کابلی با بیان اینکه حرکات موزون محلی دستهجمعی نشانگر اتحاد و یکی بودن مردم کشور است، بر عشق و علاقهاش برای ماندن در ایران سخن میگوید و تاکید میکند که در این خاک ریشه دارد و تنها در این سرزمین میتواند نفس بکشد. پیش از این بخش اول گفتگو با فرزانه کابلی منتشر شد که در آن گفتگو از تجربیاتش در بازیگری و حضور دوبارهاش در زمینه حرکت صحبت کردیم. بخش دوم این گفتگو درباره تلاش او برای گردآوری آیینها و لباسهای محلی هر استان و سفرهایش به خطههای مختلف است و بیشتر بر عشق و علاقه او به ایران و میهن دوستیاش تمرکز دارد. سفر به ناشناختهها اجرای حرکات موزون هر استان توسط گروه کابلی، تنها به شناسایی رقصهای محلی آن محدود نمیشود بلکه کابلی با سفر به آن خطه، بر لباسها و دیگر آداب و رسوم آن منطقه نیز پژوهش میکند. او خود در این باره توضیح میدهد: دنبال جاهای شناخته نشده میگردم. همیشه با دستیارم به صورت زمینی و با ماشین شخصی به شهرهای گوناگون میرویم. گاهی از قبل با کسانی که میتوانند کمکمان کنند، هماهنگ میکنم. مثلا برای حرکات موزون کُرمانجی در خراسان شمالی از تهران با یکی از نوازندگان محلی هماهنگ کردم. قبل از رسیدن من، تمام افراد مسن این رشته را جمع کرده بودند. این رقص را خانمها انجام نمیدهند اما هدفم این بود که رقصهای کرمانجی آقایان را با دختران و با لباس مردانه روی صحنه ببرم. معرفی هر استان در خلال اجرای حرکات موزون کابلی با قدردانی از مردم این خطه میافزاید: همراهی آنان برایم خیلی مهم بود. میگفتند ما تلاشهای شما را میبینیم که به این وسیله، شهرهای مختلف کشور را روی صحنه معرفی میکنید. با حرکات موزون این خطه آشنایی داشتم و متوجه شدم برخی از کارهایی که در اجرای آن انجام میدهند، متعلق به آن نیست که گفتند برای جلب توجه تماشاگر این کار را میکنیم در حالیکه حفظ اصالت رقصهای محلی، بسیار مهم است. او با اشاره به دیگر تجربه خود از دیگر سفری که داشته، یادآوری میکند: سال گذشته به سنگسر رفتم در سمنان. شنیده بودم حرکات موزون متفاوتی دارند که بسیار کمحرکت بود ولی لباسهای بسیار زیبا و فاخری داشتند. این منطقه کارهای دستی بسیار ارزشمندی دارد. لباسهایشان هم شالهایی داشت که تماما کار دست و سوزندوزی بود. قیمت یک شال این لباسها حتی به بیش از 70 میلیون میرسد. خانمها این شالها را بر سر میگذارند. وقتی به سنگسر رفتم، آنچنان خوشحال بودند و میگفتند اصلا کسی منطقه ما و فرهنگ آن را نمیشناسد. شهر کوچکی هم بود با مردمی پر از عشق، محبت و زیبایی. از بچههای کوچک تا خانمهای مسن با همان لباسهای زیبا این رقصها را به من نشان دادند ولی متاسفانه در خیابان هیچ خانمی را با لباس محلی نمیبینید. جالب است که وقتی اینها را روی صحنه برای تماشاگران معرفی میکردم، اغلب با این منطقه و فرهنگ آن آشنایی نداشتند. همه دنبال کریستین دیور هستند، کسی روسری قلاب بافی سرش نمیکند! او با تاکید بر ضرورت حفظ و نگهداری لباسهای محلی هر استان میگوید: برای یکی از اجراها، دنبال روسریهای منطقه گیلان و مازندران بودم و میخواستم به شکل اصیلی باشد یعنی قلابدوزی ولی هر کجا که میرفتم و پرس و جو میکردم، میگفتند الان دیگر همه دنبال برند هستند و مارک کریستین دیور و ... دیگر کسی قلاببافی سرش نمیکند. لباسها را داشتم ولی دنبال روسریهای اصیل بودم و در نهایت، پارچهای انتخاب کردم که با کمک ریشههای رنگی، آن را دوختیم. ولی باز هم رها نکردم چون در این امور خیلی سختم تا اینکه در رشت خانمی را دیدم که دکهای داشت و در آن مجسمههایی با لباسهای محلی گیلان و مازندران گذاشته بود. کلی ذوق کردم چون روسریهای قلاببافی را یافتم. همان جا سفارش دادم که 20 روسری و چندین پیرهن و جلیقه برایم بدوزند و بچهها با همین لباسها روی صحنه رفتند. دو زن تنها در جادهای پر از برف؛ این هم از دیوانگیهای من است او در توضیح تجربه دیگر خود چنین میگوید: تا به حال 4 نوع رقص کردی با بچهها کار کردهام. برای آمادهسازی یکی از اجراها به سنندج رفتیم. دنبال روسریهایی بودم که بسیار زیبا بودند. در مریوان آنها را پیدا کردم ولی گفتند نمونههای زیباترش را در اورامان میتوانم پیدا کنم. از سنندج تا اورامان دو ساعتی راه بود. فصل سرما رفته بودیم و همه جا پوشیده از برف بود ولی گفتم میروم. این هم یکی از دیوانگیهای من است. نزدیکی اورمان، دو زن تنها در جادهای بودیم پر از برف و تعداد زیادی وانت هم ایستاده بود. واقعا وحشت کردم و فکر کردم دختر مردم را با خودم آوردهام . اما دوست داشتم اورامان را ببینیم. بعد از مدتی به دستیارم گفتم بایستیم. همین که ایستادیم، کمکم آقایانی که در دو طرف جاده بودند، به سمتمان آمدند. اول کمی نگران شدم اما آنها با مهربانی از ما پرسیدند چیزی لازم داریم، که گفتیم ما داریم میرویم اورامان. گفتند در این جاده این موقع سال کسی اورامان نمیرود بخصوص دو خانم. ما اما رفتیم و با کمال شگفتی دیدم روسریهای اورامان، عین همانهایی است که در مریوان دیده بودیم! البته خوشحال شدیم که اورامان را هم دیدیم.