آریا بانو - خراسان / گفتوگو با دکتر «حسامیفرد» که پاییز امسال با صعود به چهاردهمین قله 8هزارمتری جهان بهعنوان اولین بانوی کوهنورد ایرانی نامش در باشگاه 8هزارتاییها جاودانه خواهد شد .
کوهنوردی، تنها فتح قلهها نیست؛ فتحِ خود است. هر صعود، داستانی است از غلبه بر ترسها، از ایستادگی دربرابر ناملایمات و از رسیدن به نقطهای که پیشتر، دستنیافتنی به نظر میرسید. صعود بانوان به قلههای مرتفع، تنها یک دستاورد ورزشی نیست؛ بلکه نمادی است از قدرت اراده و استقامت خانمها در تمام عرصههای زندگی. آنها با هر صعود، نه تنها خود را، بلکه تمام جامعه را به سوی قلههای رفیعتر امید و پیشرفت رهنمون میکنند. دکتر«افسانه حسامیفرد»، بانوی کوهنورد ایرانی، با صعود موفقیتآمیز به قله «کانچنچونگا»، سیزدهمین قله بالای 8 هزار متر خود را فتح کرد و تنها یک گام تا ثبت نام خود به عنوان اولین زن ایرانی در باشگاه 8هزار متریهای جهان فاصله دارد. این دستاورد بزرگ، نشاندهنده توانایی و اراده بالای زنان ایرانی در عرصههای ورزشی است و میتواند الهامبخش بسیاری از جوانان برای پیگیری رویاهای خود باشد. او اولین زن ایرانی فاتح قله K2و چهارمین زن کوهنورد ایرانی است که موفق به فتح اورست شده است. اکنون همه منتظرند تا ببینند حسامیفرد چه زمانی قله آخر را فتح و نام خود را برای همیشه در تاریخ ثبت میکند. پیش از این، تنها عظیم قیچیساز، کوهنورد مرد ایرانی، موفق به صعود به تمامی 14 قله بالای 8 هزار متر شده بود.
در بچگی بالای یک تپه بلند
گیر کردم!
برای شروع از او میخواهم که اولین خاطرهاش را درباره کوهنوردی در کودکی برای ما تعریف کند که میگوید: «اینکه بخواهم به یک روز خاص اشاره کنم، واقعا نمیتوانم؛ چون در کودکی با خانواده پدرم و مادرم به روستاهای سبزوار زیاد رفتوآمد داشتیم. اصلا این ارتباط با طبیعت از بچگی با من بوده اما آنچه شما بهعنوان یک خاطره از من میخواهید، یک سیزده بدر بود که یک تپه تقریبا بلند دور و بر جایی بود که ما نشسته بودیم. ما بچهها همه دوست داشتیم از آن بالا برویم و من رفتم بالا. آن بالا هم خیلی سخت بود برای یک بچه کم سن و سال مثل من. رفتم بالا و اتفاقا گیر کردم و مدام در تنش و اضطراب بودم و با خودم میگفتم تنها کسی که به آن بالا آمده من هستم، حالا که گیر کردم باید چه کار بکنم و ... . درنهایت پدرم آمد و کمکم کرد و برگشتیم پایین. اما این یک خاطرهای است که از کوه و آن حس رقابت و حس بالا رفتن از همان بچگی در ذهنم مانده است».
بازار

از بسکتبال تا پینگپنگ
و سوارکاری
دکتر «حسامیفرد» درباره اینکه از نوجوانی به ورزشهای مختلف علاقه داشته است، میگوید: «در آمادگی جسمانی با این که قدم بلند نبود اما همیشه رکوردهای مدرسهام را جابهجا میکردم. در دو سرعت و استقامت، بارفیکس و... معمولا نفر اول بودم. بیشتر از همه پینگپنگ بازی میکردم و سطح من در حد مسابقات و مدالآوری بود. ورزشهای توپی مثل بسکتبال و والیبال هم بازی میکردم. شنا، سوارکاری و تیراندازی را هم تجربه کردم و همچنین بدمینتون و تنیس. تقریبا میتوانم بگویم به غیر از ورزشهای رزمی، خیلی از رشتههای ورزشی را تجربه کردم تا اینکه گیر کوهنوردی افتادم و بعد از آن در کوهنوردی به عنوان یک رشته تخصصی ماندم».
اولین کوهنوردی تخصصیام
به شیرباد بود
«من ورودی 75 دانشگاه علوم پزشکی مشهد هستم و سال 76 طبیعتگردی تخصصی را شروع کردم. اولین کوه بلندی که رفتم، شیرباد بود. قبل از آن قلههای اطراف مشهد مثل تپهچمن را رفته بودم اما اولین ارتفاع بلندی که رفتم، همان سال 76 یا 77 بود که شیرباد رفتم. تقریبا میتوانم بگویم از 76 تا 84 که طرح پزشکیام را شروع کردم، خیلی از قلهها را چه داخل استان و چه خارج از استان رفتم. 4 هزار متری، 5 هزار متری و ... . سال 85 که طرح پزشکیام را شروع کردم یک مقداری فاصله افتاد از کوهنوردی جدی. تا اینکه سال 91 دوباره باز شروع کردم و این دفعه دیگر خیلی جدی بودم؛ یعنی تصمیم داشتم که صعودهای چالشیتری را انجام بدهم. البته فکر نمیکردم به 8هزاریها به این سرعت برسم منتها مثلاً داخل ایران چهار جبهه دماوند را رفتم، بعدش صعودهای انفرادی مختلف را تجربه کردم، به خصوص صعودهای زمستانی را. بعد مربیگری گرفتم و شروع کردم به تدریس رشته پزشکی کوهستان برای فدراسیون و بعدش هم صعودهای برونمرزیام شروع شد».

کوهنوردی برای خانوادهام نگرانکننده بود
از دکتر حسامیفرد درباره نظر خانوادهاش برای فعالیت در این رشته ورزشی میپرسم که میگوید: «رشته کوهنوردی که از
نوجوانی به آن علاقهمند شدم، برای خانوادهام عجیب نه اما انگار نگرانکننده بود که به عنوان یک خانم من صعودهای خارج استانی بروم، شب خواب بروم در کوهها و ... . این موضوع مقداری چالشبرانگیز بود برایشان. کمی دغدغه داشتند. اوایلش مقداری حتی گارد در برابر اینکه مثلاً میخواستم بروم تفتان در استان سیستانوبلوچستان داشتند که سه روز بروم و برگردم. یعنی قبول کردن این موضوع برایشان خیلی راحت نبود. آن موقع به هیئت کوهنوردی خراسان بزرگ پیوستم و یک گروهی داشت که مخصوص
بانوان بود. پیوستن به این گروه
بانوان و همراهی این گروه برای
خانواده احساس امنیت ذهنی ایجاد کرد که توانستم راحتتر به قلههایی که میخواستم بروم».
اولین صعودم از 8هزارتاییها خورد به کرونا
از این بانوی کوهنورد
ایرانی میپرسم که ماجرای صعود به 13 قله از 14 قله 8 هزارمتری جهان از کجا شروع شد که میگوید: «یک پروژه خیلی بزرگ جهانی در کوهنوردی تعریف شده به نام باشگاه 8هزاریها. باشگاه 8 هزاریها یک باشگاه مجازی است که افرادی که 14 قله بالای 8هزار متری دنیا را بتوانند صعود کنند، وارد این باشگاه میشوند و تا امروز هیچ خانمی از
ایران به این باشگاه ملحق نشده است. این پروژهای که من الان دارم اجرایش میکنم، شروعاش برمیگردد به بهار 1400 که تصمیم گرفتم به یک قله 8هزارمتری صعود کنم. 7 هزاری رفته بودم، 6 هزاری هم رفته بودم قبلش و ذهنم متوجه این بود که یک تجربه 8هزاری هم داشته باشم. مقداری تحقیق کردم، تصمیم گرفتم بروم قله گاشربروم 2 در کشور پاکستان. همه کارهایم را کردم و مجوزها و روادید پاکستان را گرفتم که یکهو آن موقع کرونای دلتا در پاکستان شایع شد و دقیقاً قبل از اینکه بروم، مرزها را محدود کردند و بستند و برنامههای های کوهنوردی را تعطیل کردند. بنابراین برنامه من هم لغو شد. فکر کردم که چه کار کنم؛ متوجه شدم که اواخر شهریور تا مهر همان سال، یک فصل صعود 8 هزارتاییها در نپال شروع میشود. این بود که برنامه بعدی من شد نپال و اولین صعود 8هزاری من قله ماناسلو هشتمین قله بلند دنیا در نپال در پاییز 1400 اتفاق افتاد و وقتی برگشتم ذهنم دیگر متوجه همان فضا و شرایط و دنیای 8هزار متریها شد».
صعود به اورست یک میلیارد هزینه داشت
«در مرحله بعد، شرایط آمادگی جسمانی و اقتصادیام را داشتم میسنجیدم تا ببینم قله بعدی که میخواهم بروم، کجاست. ذهنم متوجه اورست شده بود یعنی بعد از ماناسلو تنها چیزی که در ذهنم شکل گرفته بود این بود که باید بروم اورست و بهار فصل صعود به اورست است». او با این مقدمه ادامه میدهد: «مشکل اساسی برای صعود به اورست، مسئله
مالی بود. یک هزینه بسیار زیاد که برای من چالشبرانگیز بود. خیلی تلاش کردم که اسپانسر بگیرم در فرصت 5 یا 6 ماه قبل از بهار آن سال؛ منتها موفق نشدم. درنهایت تصمیم گرفتم که وام بگیرم و این کار را کردم که خیلی فرایند سخت و پرپیچ و خمی داشت. درنهایت بیست و هفتم اسفندماه یعنی دقیقا یک روز قبل از این که کلاً همه بانکها در کشور بسته شود، وامم واریز شد. دقیقا 35 هزار دلار هزینه خود صعود اورست است به غیر از بلیت، به غیر از بیمه و به غیر از حواشی که یک چنین سفری دارد. در نهایت یک میلیارد و خردهای برایم آب خورد».

فقط یک شرکت خصوصی حمایتم کرد
از او میپرسم که هزینه بقیه صعودها را چطور جور کرده است که میگوید: «صعودم به اورست تمام شد و من برگشتم به بیسکمپ. همان طور که گفتم، قبل از این که این صعود شکل بگیرد من به جاهای مختلف یا ایمیل میزدم یا مثلاً اگر شماره داشتم درخواست میدادم، رزومه میفرستادم که برای اسپانسرینگ حمایتم کنند. وقتی داشتم میرفتم سمت بیسکمپ اورست، پیامی از کسی که آذرماه به او پیام درخواست برای اسپانسرینگ داده بودم، آمد که با من کاری داشتید؟ گفتم که من برای اسپانسرینگ به شما پیام داده بودم اما الان با هزینه شخصی دارم میروم اورست و خیلی ممنون و دیگر باهاتون کاری ندارم. پاسخ ایشان دقیقاً این جمله بود که از الان فکر کنید، اسپانسر دارید. همین یک جمله کوتاه. از اورست برگشتم و دیدم که ایشان برای من پیام تبریک فرستادند بابت صعود اورست و نوشتند که میخواهیم شما را ببینیم. این کسی که من دارم از او اسم میبرم، مدیرعامل شرکت ویتابیوتیکس است. همان دو سه روز اولی که برگشتم جلسهای با آنها داشتیم و به من گفتند که برنامهات برای ادامه مسیر چیست؟ گفتم که من باز هم 8هزاری خواهم رفت باتوجه به شناختی که از خودم دارم منتها الان برنامهام فقط قسط دادن است چون وام سنگین گرفتم. گفتند اگر از نظر
مالی مشکلی نداشته باشید، برنامهتان چیست؟ فکر کردم و گفتم که فصل صعود پاکستان است و من به عنوان اولین کوهنورد زن
ایرانی فاتح قله کی2 خواهم شد. ایشان گفتند که ما اسپانسرت میشویم نه تنها برای کی 2 بلکه برای تمام قلل 8هزاری و کل پروژه. برایم اصلا باورکردنی نبود. انگار واقعا یکهو من را انداختند در یک مسیر و یک دنیای دیگر و واقعا من همیشه قدردان این حمایت هستم به دلیل این که اگر نبود به این سبک و سرعت، قطعاً صعودها انجام نمیشد».
کانچن چونگا سختترین صعودم بود
از او که به قلههای زیادی در کشورهای مختلف صعود کرده است، میپرسم که پرچالشترینشان کدام بوده که میگوید: «تا قبل از همین یک ماه پیش، برای من صعود قله نانگاپاربات در کشور پاکستان پرچالشترین بود و همیشه فکر میکردم نانگاپاربات سختترین است تا اینکه چونگا را رفتم. یک صعود سخت و فنی و طولانی و در یک شرایط آب و هوایی خاص و سرد که از نظر روانی هم بار زیادی برای من داشت. وقتی رسیدیم به آنجا، گفتند که فقط و فقط در عرض 24 ساعت، اگر توانستید صعود کنید وگرنه باید برگردید. قبول کردیم. به کمپ رسیدیم و گفتند که هوا خراب است و برگردید! یک گروه شش نفره بودیم و نشستیم با هم صحبت کردیم و گفتیم که اگر برگردیم دیگر صعود را از دست خواهیم داد. این بود که تصمیم گرفتیم که تلاش کنیم حالا یا موفق یا ناموفق. درنهایت تصمیم گرفتیم صعود کنیم و رفتیم بالا و خدا را شکر صعودمان انجام شد و همهمان توانستیم صعود کنیم و برگشتیم».
آن بالا وارد منطقه مرگ میشویم
از این بانوی کوهنورد
ایرانی در آستانه تاریخسازی، میپرسم لحظهای بوده که در صعودهایش مرگ را به
چشم ببیند که میگوید: «به این جمله شما نرسیدم که تمامم، دیگر برنمیگردم و ... . واقعا به اینجا هیچ وقت نرسیدم اما جاهایی بوده که واقعاً چالش داشتم یعنی احساس خطر کردم. با خودم گفتم اگر سر بخورم، رفتم پایین و تمام. در کی 2 چنین حسی را داشتم که اگر رها بشوم دیگر تمامم و حتی نمیتوانند جنازهام را از پایین کوه جمع کنند. این تقابل با خطر را همیشه داشتم. اصلا از یک قسمتی به بالا در قلهها تقریبا از 7هزار متر به بالا، میگویند منطقه مرگ. شما وارد منطقه مرگ میشوید. آن جا جسد میبینید، آدمهایی میبینید که قبلاً قصهشان را شنیدید که این جا چه بلایی سرشان آمده و شما هم در همان منطقه هستید. هیچکدام از این قلههای 8هزاری بدون این حس نیست».
امیدوارم پاییز امسال تاریخساز شوم
از این کوهنورد میپرسم که یک قله مانده و آن کدام است و به نظرتان چه زمانی به آن صعود خواهید کرد که میگوید: «قله چو آیو. از این 14 تا قله 8هزارمتری در جهان، هفت تا در کشور نپال است، 5 تا در پاکستان و دوتا هم در چین که این دو تای چین همیشه چالشبرانگیز است. از نظر مجوز دادن سخت میگیرند، از نظر ویزا دادن سخت میگیرند و اصلاً کلاً قوانینشان مقداری سختگیرانه است. امسال پاییز شنیدم که برای چو آیو مجوز صعود دادند و امیدوارم بتوانم صعود کنم».
کوهنوردی یک تراپی است
شما هم
پزشک هستید و هم کوهنورد. آیا کوهنوردی را توصیه میکنید؟ دکتر حسامیفرد این طور پاسخ میدهد: «کوهنوردی فقط یک
ورزش ساده نیست یعنی فقط یک
ورزش جسمی نیست، یک تراپی است. در واقع توانمندسازی مواجهه با مشکلات است، آرامسازی جسم و روح و تن. به نظر من میتواند هم از نظر جسمی برای بالا بردن قدرت قلبی و ریوی و
سلامت مهم باشد و هم بعد روانیاش میتواند خیلی کمک کننده باشد در زندگیهای پرتنش و پرچالش امروزی ما».
نویسنده: مجید حسین زاده | روزنامهنگار