آریا بانو - آخرین خبر / گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار منسرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من بازار مست جمال خود کند عالم امر و خلق رابرقع اگر برافکند ساقی گلعذار منمست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟تا نخورد به صدق دل باده خوشگوار منبر تن مرده میدمد چون نفس مسیح جانهر طرفی که میرود بوی گل و بهار منتا شدهام چو مقبلان صید کمند سنبلشهست به رغبت آمده شیر فلک شکار منشمس منیر کی بود چون مه بدر گلرخم؟سرو قدش نهال جان ورد رخش دثار منمصحف حسن دلبرم هست دو چارده ولیسی و دو است از آنکه آن ماه دو پنج و چار منمن که ز مجلس ازل مست اناالحق آمدمچون نزند شهِ ابد، بر سر عرش دار من؟ای که ز عشق گفتهای دست بدار و توبه کنعشق جمال دلبران تا ابد است کار منسنگ فنا ز آسمان گر برسد چه باک از آنشکر که نیست از عمل شیشه زهد، بار منهست نسیمی! در جهان سی و دو نطق لایزالروز به محشر جزا دولت برقرار مننسیمی